کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
درو کردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: derun bekeri طاری: deran kard(mun) طامه ای: dero kardan طرقی: deran kardmun کشه ای: deran kardmun نطنزی: dero kardan
-
بزن درو،وردار و در رو
لهجه و گویش تهرانی
کلاه بردار
-
جستوجو در متن
-
کُلَش
لهجه و گویش تهرانی
ساقه بدون خوشه گندم، جای درو شده
-
سپاری
لهجه و گویش تهرانی
باقیمانده گیاه پس از درو، سوفال، سفال
-
کِلکونَه
لهجه و گویش بختیاری
kelekuna انگشتانه، پوشش چرمى براى چهار انگشت دست که هنگام درو از آن استفاده کنند.
-
ورْزِدَ
لهجه و گویش گنابادی
warzeda در گویش گنابادی یعنی جمع کردن محصول ، درو کردن ، جدا کردن گل از ساقه گیاه
-
وَرْزِنْ
لهجه و گویش گنابادی
warzen در گویش گنابادی یعنی بتکان ، تکان بده ، درو کن ، زیرش بزن
-
هوشه وُرچین
لهجه و گویش بختیاری
huša vorčin خوشهچین، تهىدستان به هنگام درو کردن غلات با اجازه صاحب زمین خوشههاى به زمین ریخته را براى خود جمع کنند.