کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زِگیْل
لهجه و گویش گنابادی
zegil در گویش گنابادی یعنی خار ، خار گوشتی ، کنه شدن
-
بُروْن
لهجه و گویش گنابادی
borwn در گویش گنابادی یعنی دشت پر خار ، جایی که زیاد خار در آنجا میروید و مستعد رویش خار است ، نام یکی از روستاهای گناباد
-
تیخ
لهجه و گویش تهرانی
تیغ، خار.
-
بُتَّه
لهجه و گویش بختیاری
botta بوته خار.
-
پرچین
لهجه و گویش تهرانی
لبه دیوار که با خار پوشیده شده
-
چُلُفتی
لهجه و گویش تهرانی
خار و خس/بی دست و پا،بی عرضه
-
زول
لهجه و گویش بختیاری
zul نام نوعى خار که از پودر ریشه آن براى شستوشو استفاده مىشود.
-
داسه
لهجه و گویش تهرانی
خار تیز سر خوشه گندم و جو
-
لوسی
لهجه و گویش تهرانی
بوته خار که سر دیوار گذاشته روی آن گل میریزند که دیوار شسته نشود
-
خوار برادری
لهجه و گویش تهرانی
خواهر برادری: به چشم خار برادری=با دید شرعی و غیر حیز
-
اسفنج
لهجه و گویش گنابادی
esfanj در گویش گنابادی یعنی اسپند ، دانه های خار های بیابانی که به جهت دوری از چشم زخم و یا برای دعا خوانی و سحر در آتش میاندازند تا بسوزد و بلایا را از زندگی انسان دور کند ، سِبَنْج
-
سِبَنْج
لهجه و گویش گنابادی
sebanj در گویش گنابادی یعنی اسپند ، دانه های خار های بیابانی که به جهت دوری از چشم زخم و یا برای دعا خوانی و سحر در آتش میاندازند تا بسوزد و بلایا را از زندگی انسان دور کند ، اسفنج