کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حَس ،حسی
لهجه و گویش تهرانی
مخفف حسن
-
حِس،هس
لهجه و گویش تهرانی
نا
-
حس و حال
لهجه و گویش تهرانی
توانایی
-
واژههای همآوا
-
هس
لهجه و گویش تهرانی
نیرو و قدرت، توانائی. غیر از حس عربی است. (فرهنگ آیتی)
-
جستوجو در متن
-
سِرّ، سر شدن.
لهجه و گویش تهرانی
بی حس شدن
-
کِرِخ، کِرِخت
لهجه و گویش تهرانی
بی حس
-
کِرِخ شدن ،کرخت ،کرختی
لهجه و گویش تهرانی
بی حس شدن
-
سِرّ
لهجه و گویش تهرانی
بی حس، بی قوت
-
لوس
لهجه و گویش تهرانی
نازپرورده،بی حس و لمس
-
هس
لهجه و گویش تهرانی
نیرو و قدرت، توانائی. غیر از حس عربی است. (فرهنگ آیتی)
-
خِرِفت، خِرِف
لهجه و گویش تهرانی
کودن، بی حس، مبهوت، از کار افتاده، ابله، گول .
-
کِز
لهجه و گویش تهرانی
حالت افسردگی و پژمردگی، کز کرده = گوشهای بی حس نشسته است.
-
لِفْچُوک
لهجه و گویش گنابادی
lefchouwk در گویش گنابادی به معنی کسی که لبهایش آویزان است یعنی داغ دیده است را میباشد ، ناراحت ، خشمگین ، شکست خورده ، ناامید ، ناموفق ، بی حال و حس