کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
whf پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاب
لغتنامه دهخدا
صاب . (اِخ ) ابن ادریس . ابن ابی اصیبعه گوید: او طاطبن ادریس است . و صابئون به او منسوب اند. رجوع به ادریس شود. و شهرزوری در نزهةالارواح گوید: طاطة، صاب پسرادریس است و حنفا که آنان را صابیون خوانند به وی منسوبند. از سخنان اوست : کسی که عقل ندارد، غضب...
-
صاب
لغتنامه دهخدا
صاب . (ع اِ) ج ِ صابة. (منتهی الارب ).
-
صاب
لغتنامه دهخدا
صاب . (ع اِ) هر نباتی را گویند که آن را شیری باشد، یعنی در وقت بریدن و شکستن از آن چیزی برآید سفید، مانند شیر. (برهان قاطع). || درختی است که چون فشرده شود از او هیئت شیر آبی بیرون آید و اگر قطره ای از آن در چشم افتد، در نظر او چنان نماید که از آسمان ...
-
واژههای همآوا
-
ساب
لغتنامه دهخدا
ساب . (اِخ ) نام پسر ادریس نبی بوده و خود مردی دانا و حکیم . عقیده ٔ بعضی این است که نخستین پیغمبر آدم صفی و آخرین ساب بن ادریس است . وی و پیروان وی بپرستش کواکب خاصه آفتاب و ماه پرداختند و این طایفه را صابئین خوانند. و صاب معرب است . و یوز اسپ حکیم ...
-
سعب
لغتنامه دهخدا
سعب . [ س َ ] (ع ص ) هر چیز لزج که روان و دراز باشد از شراب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
صعب
لغتنامه دهخدا
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) ابن سعدالعشیرةبن مالک ، از کهلان ، از قحطانیة. جدی جاهلی است . (الاعلام زرکلی ص 432).
-
صعب
لغتنامه دهخدا
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) ابن عجل بن لجیم بن صعب بن علی از بکربن وائل جدی جاهلی است . از پسران او اسود عنسی است . (الاعلام زرکلی ص 432).
-
صعب
لغتنامه دهخدا
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) ابن علی بن بکربن وائل از عدنانیة جدی جاهلی است . عکابة و لخم ومعاویة از فرزندان وی هستند. (الاعلام زرکلی ص 432).
-
صعب
لغتنامه دهخدا
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) قلعه ای است از قلاع خیبر که به سال هفتم هجری سپاهیان اسلام در نبرد خیبر آن رابگشادند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 377 شود.
-
صعب
لغتنامه دهخدا
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن .(منتهی الارب ). مخلافی است به یمن . (معجم البلدان ).
-
صعب
لغتنامه دهخدا
صعب . [ ص َ ] (اِخ )ابن جثامةبن قیس اللیثی از شجعان صحابه است و در جنگهای عصر پیغمبر (ص ) حاضر بود و در فتح اصطخر شرکت داشت و در حدیث روز حنین است : اگر صعب بن جثامه نمی بودسواران رسوا می شدند. وی در حدود سال 25 هَ . ق . در خلافت عثمان درگذشت و گفته ...
-
صعب
لغتنامه دهخدا
صعب . [ ص َ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). عَسِر. عویص . مقابل سهل . مقابل آسان . تند. ناهموار.. ناخوار. دشخوار : هر که همی خواهد از نخست جهان رادل بنهد کارهای صعب و گران را. منوچهری .صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت تیره چون گور و شنگ چو...
-
ثاب
لغتنامه دهخدا
ثاب . (اِخ ) محلی است در شعر اغلب .
-
ثعب
لغتنامه دهخدا
ثعب . [ ث َ ] (ع مص ) روان ساختن آب یا خون و امثال آن . آب راندن . (تاج المصادر بیهقی ).