کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
sny پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سدغ
لغتنامه دهخدا
سدغ . [ س ُ ] (ع اِ)مابین چشم و گوش از مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || موی پیچه ، لغتی است در صدغ . (منتهی الارب ). زلف و بناگوش . (بحر الجواهر). رجوع به صدغ شود.
-
واژههای همآوا
-
صدغ
لغتنامه دهخدا
صدغ . [ ص َ ] (ع مص ) دوش با دوش برابر رفتن با کسی . || داغ و نشان کردن شتر را. || کشتن مورچه را. || برگردانیدن کسی را از کار و راندن . || باز داشتن ظالم را از ظلم او. || برنگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
-
صدغ
لغتنامه دهخدا
صدغ . [ ص ُ ] (ع اِ) مابین چشم و گوش مردم . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر) (مقدمه ٔ ترجمان القرآن ). میان گوشه ٔ ابرو و گوش است و آن را شقیقه نیز گویند. (غیاث اللغات ). میان دنبال چشم و گوش . (مهذب الاسماء). بناگوش . (تفلیسی ). کلالک . (ذخیره ٔ خوارزمش...
-
صدق
لغتنامه دهخدا
صدق . [ ص َ ] (ع ص ) راست . (مهذب الاسماء). راست و سخت و درشت یقال : هذا الرمح الصدق ؛ یعنی نیزه ٔ راست و سخت و درشت و کذا الرجل الصدق بالتوصیف ؛ یعنی مرد درشت و راست و چون بدان اضافت کنی صاد را کسره دهی . (منتهی الارب ). نیزه ٔ راست وسخت . (غیاث الل...
-
صدق
لغتنامه دهخدا
صدق . [ ص ِ ] (ع اِمص ) راستی . (منتهی الارب ) (دهار)(غیاث اللغات ). || راست گفتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ضد کذب ، و آن اخبار از مخبر عنه باشد چنانکه هست . (تعریفات ). مطابقت حکم با واقع. (تعریفات ). در تعریف ص...
-
صدق
لغتنامه دهخدا
صدق . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صَدق است . (منتهی الارب ). رجوع به صدق شود. || ج ِ صداق [ص ِ / ص َ ] . (منتهی الارب ). رجوع به صداق شود. || ج ِ صدوق . (منتهی الارب ). رجوع به صدوق شود.
-
صدق
لغتنامه دهخدا
صدق . [ ص ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ صَدوق . (منتهی الارب ). رجوع به صدوق شود. || ج ِ صداق [ ص َ / ص ِ ] . (منتهی الارب ). رجوع به صداق شود. || ج ِ صَدق . (منتهی الارب ). رجوع به صدق شود.
-
صدق
لغتنامه دهخدا
صدق .[ ص َ دَ ] (ع اِ) شب آتش افروختن مغان ، و این غلط است و صواب بسین مهمله معرب سده است . (منتهی الارب ).
-
سدق
لغتنامه دهخدا
سدق . [ س ُ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است بمعنی ترکش . (غیاث ). ترکش و ایرانیه گویند نوعی از ترکش که برای هر تیر توی آن خانه ٔ جداگانه باشد. (آنندراج ).
-
ثدغ
لغتنامه دهخدا
ثدغ . [ ث َ ] (ع مص ) ثدغ رأس ؛ شکستن سر را.
-
ثدق
لغتنامه دهخدا
ثدق . [ ث َ ] (ع مص ) نیک باریدن : ثدق مطر؛ نیک باریدن باران . || ثدق وادی ؛ روان شدن آب . || ثدق خیل ؛ فروگذاشتن خیل را برفتار. || ثدق بطن شاة؛ شکافتن شکم گوسفند.
-
جستوجو در متن
-
اسداغ
لغتنامه دهخدا
اسداغ . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سُدغ .
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. مو. شَعر. (دهار) (منتهی الارب ). صفر. طمحرة.(منتهی الارب ) : اگر موی را بسوزانند در قوت مان...