کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
run پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قعد
لغتنامه دهخدا
قعد. [ ق َ ] (ع اِ) مصاحب و همنشین . (آنندراج ).
-
قعد
لغتنامه دهخدا
قعد. [ ق َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاعد، چون خدم ج ِ خادم . || خوارج . || آنانکه دیوان ندارند. || آنانکه به کارزار روند. || عذره . || (اِمص ) ان یکون بوظیف البعیر استرخاء و تطامن . (اقرب الموارد).
-
قعد
لغتنامه دهخدا
قعد. [ ق ُ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَعود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قعود شود.
-
واژههای همآوا
-
غاد
لغتنامه دهخدا
غاد. [ غادد ] (ع ص ) نعت فاعلی از غدّ. || شتر طاعون زده . (منتهی الارب ). || دارای غُدة. غد البعیر... اصابه الغدد و صار ذاغدة فهو غادو مغدود. (اقرب الموارد). ج ، غداد. (تاج العروس ).
-
قاد
لغتنامه دهخدا
قاد. (ع اِ) اندازه . (مهذب الاسماء).مقدار. (آنندراج ). بینی و بینه قاد رمح . (ناظم الاطباء)؛ فاصله ٔ میان من و او به اندازه ٔ یک نیزه است .
-
جستوجو در متن
-
ضناءة
لغتنامه دهخدا
ضناءة. [ ض ُ ءَ ] (ع اِ) ضُناءة. حاجت . ضرورت . گویند: قَعدَ فلان مقعد ضناءَة؛ ای ضَرورة. (منتهی الارب ).
-
قعدی
لغتنامه دهخدا
قعدی . [ ق َ ع َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قعد. (منتهی الارب ). || آنکه رای او رای خوارج باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
یسرةً
لغتنامه دهخدا
یسرةً. [ ی َ رَ تَن ْ ] (ع ق ) طرف دست چپ . گویند: قعد یسرةً؛ یعنی طرف دست چپ نشست . (ناظم الاطباء).
-
متمازی
لغتنامه دهخدا
متمازی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) قعد عنی متمازیاً؛ یعنی از من روی گرداند و دور نشست . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
یمنة
لغتنامه دهخدا
یمنة. [ ی َ ن َ ] (ع اِ) سوی راست . خلاف یسرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گویند: اخذ یمنة؛ أی ناحیة الیمین . و قعد یمنة؛ به سوی راست نشست . (ناظم الاطباء). سوی راست . (دهار).
-
مازی
لغتنامه دهخدا
مازی . (ع ص ) مخالف و دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال قعد عنی مازیا؛ ای مخالفاً بعیداً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مستفز
لغتنامه دهخدا
مستفز. [ م ُ ت َ ف ِزز ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفزاز. بیرون کننده و خارج کننده . (از اقرب الموارد). || بقتل رساننده و کشنده . || قعد مستفزاً؛ با عدم اطمینان نشست . (از اقرب الموارد). رجوع به استفزاز شود.
-
قعود
لغتنامه دهخدا
قعود. [ ق ُ ] (ع مص ) نشستن . (منتهی الارب ). یا قعود نشستن از قیام است و جلوس نشستن از ضجعة و سجدة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال : للقائم اقعد و للنائم اجلس . و در کلیات آمده که در جواب «ما یصنع فلان »، گویند یقعد، به معنی یمکث ، خواه ایستاده...