کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
red پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قثی
لغتنامه دهخدا
قثی . [ ق َث ْی ْ ] (ع مص ) گرد کردن مال و جز آن . || خیار خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قثو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قثو شود.
-
واژههای همآوا
-
غثی
لغتنامه دهخدا
غثی . [ غ َث ْی ْ ] (ع مص ) غَثْو.غُثُوّ. غُثاء آوردن سیل : غثی الوادی . (منتهی الارب )(آنندراج ). || درشورانیدن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن : غثی السیل المرتع. (منتهی الارب )(آنندراج ). || درشورانیدن و خلط کردن : غثی المال و کذا غثی الناس . (من...
-
غثی ً
لغتنامه دهخدا
غثی ً. [ غ َ ث َن ْ ] (ع مص ) بسیارگیاه گردیدن زمین : غثیت الارض بالنبات غثی . || غثی الکلام ؛ درآمیختن سخن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
غسی
لغتنامه دهخدا
غسی . [ غ َ سا ] (ع اِ) ج ِ غَساة. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به غَساة شود.
-
غسی
لغتنامه دهخدا
غسی . [ غ َ سا ] (ع مص ) تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط).
-
قسی
لغتنامه دهخدا
قسی . [ ق َ سی ی ] (اِخ ) (ذو...) راه یمن سوی بصره . (منتهی الارب ). جائی است در راه یمن به بصره . (معجم البلدان ).
-
قسی
لغتنامه دهخدا
قسی . [ ق َ سی ی ] (اِخ ) ابن منیةبن بنیت بن یقدم ، از طائفه ٔ بنی ایاد، مکنی به ابورغال و ملقب به ثقیف . صاحب قبری است که بین مکه و طائف قرار دارد و تا به امروز سنگسار میشود. وی پدر قبیله ای از هوازن و از دوره ٔ جاهلیت است ، و در نام و نسب و اصل او ...
-
قسی
لغتنامه دهخدا
قسی . [ ق َ سی ی ] (ع ص ) (درهم ...) درهم زائف و ناسره . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن معرب قاش است و گویند فعیل از قسوة است . (المعرب جوالیقی ص 257): کلام قسی ؛ کلام زائف و بهرج . (اقرب الموارد). || سخت و شدید: عام قسی ؛ سال سخت به سبب سرما یا...
-
قسی
لغتنامه دهخدا
قسی . [ ق َس ْ سی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قس . (معجم البلدان ). رجوع به قَس ّ شود. || (جامه ٔ...) جامه ای است منسوب به قس که از مصر آرند و در آن ابریشم است و پیغمبر آن را نهی فرموده است . (معجم البلدان ).
-
قسی
لغتنامه دهخدا
قسی . [ ق ِسی ی ] (ع اِ) ج ِ قوس . (منتهی الارب ). رجوع به قوس شود : چه خداوندان علم [ نجوم ] بخشهای دائره ٔ فلک را قسی خوانده اند یعنی کمانها. (نوروزنامه ).
-
قسی
لغتنامه دهخدا
قسی . [ ق ُ سی ی ] (ع اِ) ج ِ قوس . (منتهی الارب ). رجوع به قوس شود.
-
قصی
لغتنامه دهخدا
قصی . [ ] (ع اِ) آلت جنگ دریائی . (تاریخ تمدن جرجی زیدان 1:161).
-
قصی
لغتنامه دهخدا
قصی . [ ق َ صی ی ] (ع ص ) دورشونده . ج ، اقصاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قصی
لغتنامه دهخدا
قصی . [ ق ُ صا ] (اِخ ) پشته ای است به یمن . (منتهی الارب ).