کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
os triquetrum پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خس خس
لغتنامه دهخدا
خس خس . [ خ ِ خ ِ ] (اِ صوت ) آوازی که از سینه ٔ شخصی برآید که مبتلا به نفس تنگی باشد. (ناظم الاطباء). || حکایت صوت سینه ٔ سرماخورده گاه تنفس . حکایت صوت سینه ٔ سخت گرفته . حکایت آواز شش بیمار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس خس
لغتنامه دهخدا
خس خس . [ خ ُ خ ُ] (اِ صوت ) کلمه ای که پیاپی با لحنی خاص گویند ایستادن مرغ را تا او را بگیرند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس خس سینه
لغتنامه دهخدا
خس خس سینه . [ خ ِ خ ِ س ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آواز سینه ٔ مبتلا به تنگی نفس و غیره .
-
کول خس
لغتنامه دهخدا
کول خس . [ خ َ ] (اِ مرکب )کوله خس . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوله خس شود.
-
کوله خس
لغتنامه دهخدا
کوله خس . [ ل َ / ل ِ خ َ ] (اِ مرکب ) کوله خاس . درختچه ای کوتاه از تیره ٔ سوسنی ها و از دسته ٔ مارچوبه ها که ارتفاعش حدود 60 سانتیمتر است . ساقه اش منشعب به ساقه های فرعی و منتهی به نوکی خارمانند است . گلهایش کوچک و سبزرنگ و دارای دم گلی است که به ...
-
خس شیشه
لغتنامه دهخدا
خس شیشه . [ خ َ س ِ شی ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خسی که در سبد بر اطراف اوساط شیشه ها گذارند تا با هم خورده شکسته نشوند. (آنندراج ) . خس و پنبه و خرده کاه که بین شیشه یا ظرفهای چینی گذارند که در صورت برخورد شیشه بهم یا ظرفهای چینی بهم شکست...
-
خس البری
لغتنامه دهخدا
خس البری . [ خ َس ْ سُل ْ ب َرْ ری ی ] (ع اِ مرکب ) کاهو بیابانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس الحمار
لغتنامه دهخدا
خس الحمار. [ خ َس ْ سُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) شنگار. شنجار. (منتهی الارب ). بقلةالیهودیه و قسمی از آن که دشتی باشد ضُنخُس نام دارد، انقلیا. حمیرا. خالوما. قالقس نوع کبیر شنجار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس السلاطه
لغتنامه دهخدا
خس السلاطه . [ خ ُس ْ سُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) طلحسقوق . کاسنی صحرائی . هندباء بری . یعیضه .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کاسنی صحرائی شود.
-
خس السلاطه
لغتنامه دهخدا
خس السلاطه . [ خ ُس ْ سُس ْ س َ طَ ] (ع اِ مرکب ) طلحسقوق . کاسنی صحرائی . هندباء بری . یعضیه .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کاسنی صحرائی شود.
-
خس الکلب
لغتنامه دهخدا
خس الکلب . [ خ َس ْ سُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) شوک الدراجین . مشطالرعی . دینسافوس . گیاه خارداری است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دینسافوس شود.
-
خس ء
لغتنامه دهخدا
خس ء. [ خ َس ْءْ ] (ع مص ) راندن سگ و دور کردن آن . || دور شدن سگ و رفتن آن . || خیره شدن چشم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خس پذیر
لغتنامه دهخدا
خس پذیر. [ خ َ پ َ ] (نف مرکب ) جمع کننده ٔ خس و خاشاک بدور خود : تا چند خس پذیری آخر نه کهربایی .خاقانی .
-
خس پرور
لغتنامه دهخدا
خس پرور. [ خ َ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) آنکه مردم پست و دون را پرورش می نماید و حمایت می کند. (ناظم الاطباء) : نه خسرو شد آن کس که خس پرور است خسی دیگر و خسروی دیگر است .نظامی .
-
خس پوش
لغتنامه دهخدا
خس پوش . [ خ َ ] (ن مف مرکب ) خاردار. (ناظم الاطباء). چیزی که آن را بخس پوشیده باشند. (آنندراج ) : چشمه ٔ امید را خس پوش دیدن مشکل است . صائب (از آنندراج ).زلف و خط نگذاشت کافتد چشم ما بر روی یارموج جوهر دایم این آئینه را خس پوش داشت . صائب (از آنندر...