کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
mc whirter پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کباب پز
لغتنامه دهخدا
کباب پز. [ ک َ پ َ ] (نف مرکب ) که کباب پزد. پزنده ٔ کباب .
-
کلوچه پز
لغتنامه دهخدا
کلوچه پز. [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کلوچه پزد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلوچه شود.
-
کماج پز
لغتنامه دهخدا
کماج پز. [ ک ُ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کماج پزد. آنکه شغل وی پختن کماج باشد.
-
کله پز
لغتنامه دهخدا
کله پز. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کله های حیوانات مثل کله ٔ گوسفند و مثل آن را پخته می فروخته باشد. (آنندراج ). کسی که کله و پاچه و شکنبه ٔ حیوانات را می پزد و می فروشد.(ناظم الاطباء). آنکه کله و پاچه و شکنبه از حیوانات (مانند گوسفند) ...
-
کلیچه پز
لغتنامه دهخدا
کلیچه پز. [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کلیچه پزد. آنکه کار وی پختن کلیچه باشد : نه آتش گل باغ جمشید بودکلیچه پز خوان خورشید بود. نظامی (از آنندراج ).و رجوع به کلیچه شود.
-
گنده پز
لغتنامه دهخدا
گنده پز. [ گ َ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه چیزهای پست و متعفن پزد، چون شکنبه و روده و امثال آن . || آنکه بد پزد : اوستاد تمام گنده پزان . شیخ بهائی .- امثال : هر گنده پزی را گنده خوری است . (از شاهد صادق )، نظیر: هر گنده خوری را گنده پزی می باید....
-
گوشت پز
لغتنامه دهخدا
گوشت پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) پزنده ٔ گوشت . آنکه طبخ گوشت کند. طاهی . (منتهی الارب ).
-
گچ پز
لغتنامه دهخدا
گچ پز. [ گ َ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه سنگ و گچ در کوره پزد: حرّاض ؛ گچ و آهک پز. (منتهی الارب ).
-
کول پز
لغتنامه دهخدا
کول پز. [ک َ وَ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کَوَل پزد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کَوَل (معنی سوم ) شود.
-
کوره پز
لغتنامه دهخدا
کوره پز. [ رَ / رِ پ َ ] (نف مرکب ) آجرپز. آهک پز. گچ پز. سفال پز. داشگر. فخاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوزه پز
لغتنامه دهخدا
کوزه پز. [ زَ / زِ پ َ ] (نف مرکب ) سفال پز و آجرپز و کوزه گر. (ناظم الاطباء). خشت پز. (آنندراج ) : نشد پخته از کوزه پز نان من از او سوخت هرچند ایمان من .میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
-
گرده پز
لغتنامه دهخدا
گرده پز. [ گ ِ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه نان گرد پزد. نان پز که نانهای او گرد باشد : همان گرده ٔ نرم چون لیف خزکز او پخته شد گرده ٔ گرده پز.نظامی .
-
نهاری پز
لغتنامه دهخدا
نهاری پز. [ ن َ پ َ ] (نف مرکب )آنکه طعام پزد برای فروختن . (آنندراج ) : شیرین شکرفروش ما را بنگرلیلی ّ نهاری پز ما را دریاب .اشرف (از آنندراج ).
-
سفال پز
لغتنامه دهخدا
سفال پز. [ س ُ / س ِ پ َ ] (نف مرکب ) فخّار. کوزه گر.
-
شله پز
لغتنامه دهخدا
شله پز. [ ش ُ ل َ / ل ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه شله پزد.- نه نه خانم شله پز ؛ زنی مجهول الهویه یا زنی بی سروپا. پست ترین زن : نه نه خانم شله پز هم میتواند [ یا ] نه نه خانم شله پز هم میداند؛ یعنی دانسته ٔبزرگ و کاری عظیم نیست . (یادداشت مؤلف ).