کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
lad پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشی
لغتنامه دهخدا
مشی . [ م َ شی ی ] (ع ص ، اِ) داروی مسهل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- دواء مشی ؛ کارکن . مسهل .
-
مشی
لغتنامه دهخدا
مشی . [ م َش ْی ْ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رفتن به نرمی . (غیاث ). گذشتن بر روی پایهای خود و رفتن . (ناظم الاطباء). حرکت دادن پایها و نقل آنها از مکانی به مکانی دیگر خواه تند باشد خواه آهسته . (از اقرب المو...
-
واژههای مشابه
-
مشی فک
لغتنامه دهخدا
مشی فک . [ م ِ ف ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از بید (بیدمشک ) است که در آمل آن را مشی فک میخوانند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 194). رجوع به مشک فیک شود.
-
خط مشی
لغتنامه دهخدا
خط مشی . [ خ َطْ طِ م َش ْی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روش کار. طریقه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
اخبعثاث
لغتنامه دهخدا
اخبعثاث . [ اِ ب ِ ] (ع مص ) اخبعثاث در مشی ؛ رفتن بر روی زمین مانند شیر.
-
هرنصة
لغتنامه دهخدا
هرنصة. [ هََ ن َ ص َ ] (ع اِ) رفتار هرنصانة. (منتهی الارب ). مشی هرنصانة یا سرفه بر درخت . (اقرب الموارد).
-
هذلمة
لغتنامه دهخدا
هذلمة. [ هََ ل َم َ ] (ع مص ) نوعی از رفتار به سرعت . (منتهی الارب ). مشی با سرعت و گام نزدیک نهادن . (از اقرب الموارد).
-
تخزلج
لغتنامه دهخدا
تخزلج .[ ت َ خ َ ل ُ ] (ع مص ) شتاب کردن در مشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتافتن در رفتن . (اقرب الموارد).
-
قنفلة
لغتنامه دهخدا
قنفلة. [ ق َ ف َ ل َ ] (ع مص ) رفتار گران . (منتهی الارب ). قَنْفَل َ؛ ای مشی مشیة ثقیلة. (اقرب الموارد).
-
اخلوس
لغتنامه دهخدا
اخلوس . [ اَ ] (اِخ ) نام پهلوانی یونانی که بسرعت مشی مشهور بوده است . اخیلوس .- مسئلةالاخلوس و السلحفاة . رجوع به اخیلوس شود.
-
منودل
لغتنامه دهخدا
منودل . [ م ُ ن َ دِ ] (ع ص ) پیر مضطرب لرزان . (آنندراج ). نعت است از نودله ، و یقال مشی الرجل منودلاً؛ ای مسترخیاً. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه می لرزد از پیری . (مهذب الأسماء). پیرمرد مضطرب و لرزان : مشی الرجل منودلاً؛ یعنی فروهشته و م...
-
نأملة
لغتنامه دهخدا
نأملة. [ ن َءْ م َ ل َ ] (ع مص ) رفتارِ بندی و رفتن آن . (منتهی الارب ) . رفتن مردی که مقید و دربند است یا رفتن به شیوه ٔ کسی که دربند است : نأمل المقید نأملة؛ مشی ، و یقال : نأمل الرجل ؛ اذا مشی مشیة المقید. (از اقرب الموارد).
-
تقدمیة
لغتنامه دهخدا
تقدمیة. [ ت ُ دُی ْ ی َ ] (ع اِمص ) پیش رفتگی . اسم است تقدم را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): مشی فلان الیقدمیة و التقدمیة و القدمیة؛ اذا تقدم فی المکارم و معالی الامور و التقدیر مشی المشیة المنسوبه الی قول الناس یقدم و ...