کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
la پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مش
لغتنامه دهخدا
مش . [ م َش ش ] (ع مص ) دست به چیزی در مالیدن تا پاکیزه شود و چربش آن زائل گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). دست در چیزی درشت مالیدن تا چربش از آن شود. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). چیز خشن و درشت مالیدن بر ...
-
واژههای مشابه
-
چهارباغ مش-هد
لغتنامه دهخدا
چهارباغ مش-هد. [ چ َ غ ِ م َ هََ ] (اِخ ) نام یکی از محلات قدیم مشهد که در زمان شاهرخ شاه افشار دارالسلطنه در آن بوده است و اکنون نام کوچه ای است که یکسر آن به خیابان علیا (بالا خیابان ) باز شود : و شاهرخ شاه از ورود ایشان مطلع شده برای رفع شبهه به آ...
-
جستوجو در متن
-
ام الشوء
لغتنامه دهخدا
ام الشوء. [اُم ْ مُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) عقاب . (ناظم الاطباء).
-
قرمیش
لغتنامه دهخدا
قرمیش . [ ق ِ ] (ع اِ) مردم آمیخته از هر جنس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قرمش . و شاید مأخوذ از ترکی قرش مش و قرش میش باشد.
-
یتمش
لغتنامه دهخدا
یتمش . [ ی َ م ِ ] (ترکی ، ص ) در ترکی به معنی رسیده (یت به معنی رسید و مش به کسر میم به جای هاء علامت مفعول ). (آنندراج ). در ترکی آذربایجانی یِتمِش و یِتِشمَش گویند.
-
تپه
لغتنامه دهخدا
تپه . [ ت َ پ َ ] (اِخ ) قریه ای است تابع سنجاغ ازمیر از ولایت آیدین که در قضای اوده مش قرار دارد. در اطراف این قریه یک رشته خرابه ها و آثار عتیقه وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
درمالیدن
لغتنامه دهخدا
درمالیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) مالیدن : به هر منی شکر [ دَر ساختن گل انگبین ] سه من گل درمالند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). مَش ّ؛ درمالیدن دست به چیزی تا پاکیزه و چربش آن زایل گردد. (از منتهی الارب ).
-
امام الشافعی
لغتنامه دهخدا
امام الشافعی . [ اِ مُش ْ شا ف ِ ] (اِخ ) محمدبن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع هاشمی قرشی مطلبی مکنی به ابوعبداﷲ (150-204 هَ . ق .). رجوع به شافعی محمدبن ادریس شود.
-
امش
لغتنامه دهخدا
امش . [ اَ م َ ش ش ] (ع ص ) شتری که چشم آن سپیدی برآورده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مُش ّ. (از اقرب الموارد).
-
رستم الشعراء اصفهانی
لغتنامه دهخدا
رستم الشعراء اصفهانی . [ رُت َ مُش ْ ش ُ ع َ ءِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا کاظم که به بقای اصفهانی بیشتر شهرت داشت ، از شعرای قرن سیزدهم هجری بود. رجوع به فرهنگ سخنوران تألیف خیامپور و حدیقةالشعراء نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ سلطان القرایی شود.
-
رأس التوأم الشرقی
لغتنامه دهخدا
رأس التوأم الشرقی . [ رَءْ سُت ْ ت َ اَ مِش ْ ش َ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) ستاره ای است از ثوابت از قدر دوم در شرقی ذراع مبسوطه بر سر دوپیکر واقع در جوزا. (از گاهنامه ٔ 1311 هَ . ش . سیدجلال الدین تهرانی ص 73) (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به صور الکوا...
-
کاغذ دفتری
لغتنامه دهخدا
کاغذ دفتری . [ غ َ ذِ دَ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاغذ بی ارزش و کم بها. (آنندراج ). || کاغذ خطدار ک-ه ب-ا آن ام-روز دف-ت-رچ-ه ب-رای مش-ق دانش آموزان سازند.
-
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین
لغتنامه دهخدا
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین . [ اَل ْ لا هَُ م ْ مَش ْ غ َ لِظْ ظا ل ِ ن َ بِظْ ظا ل ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یا اللهم اشغل الظالمین بأنفسهم . یعنی بارخدایا ستمکاران را با ستمکاران مشغول کن . در مقام تنفر و نفرین کردن گویند.