کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
in پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هد
لغتنامه دهخدا
هد. [ هََ دد ] (ع ص ، اِ) مرد گرامی نژاد و جوانمرد. (منتهی الارب ). مرد کریم . (اقرب الموارد). || بانگ شتر. (منتهی الارب ). بانگ غلیظ. (اقرب الموارد). || آواز سخت و درشت که از افتادن دیوار و جز آن برآید. (اقرب الموارد). || مرد ضعیف . (اقرب الموارد). ...
-
هد
لغتنامه دهخدا
هد. [ هََدْ دِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که وقت آب خوردن خر گویند. (منتهی الارب ). هنگام آب نوشیدن حمار برای اغراء و ترغیب گویند. (از اقرب الموارد).
-
هد
لغتنامه دهخدا
هد. [ هََدد / هَِدد ] (ع ص ) مرد سست و ضعیف . (منتهی الارب ). ج ، هِدّون . (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
چهارباغ مش-هد
لغتنامه دهخدا
چهارباغ مش-هد. [ چ َ غ ِ م َ هََ ] (اِخ ) نام یکی از محلات قدیم مشهد که در زمان شاهرخ شاه افشار دارالسلطنه در آن بوده است و اکنون نام کوچه ای است که یکسر آن به خیابان علیا (بالا خیابان ) باز شود : و شاهرخ شاه از ورود ایشان مطلع شده برای رفع شبهه به آ...
-
واژههای همآوا
-
حد
لغتنامه دهخدا
حد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در پنجاه هزارگزی شمال خاوری اهواز و نه هزارگزی شمال راه ویس به نفت سفید. دشت ، گرمسیر و سکنه ٔ آن 110تن است . مذهب ایشان شیعه و زبان فارسی و عربی است .آب آن از چاه و محصول غلات و...
-
حد
لغتنامه دهخدا
حد. [ ح َدد ] (ع اِ) حائل میان دو چیز. (منتهی الارب ). حاجز بین دو شی ٔ. فاصل میان دو چیز. فصل . الفصل بینک وبینه . (تعریفات جرجانی ). || نهایت هرچیز.منتهای هر چیزی . (منتهی الارب ). کران . کرانه . (ترجمان عادل بن علی منسوب بجرجانی ) کنار. کناره . (م...
-
حد
لغتنامه دهخدا
حد. [ ح َدد ] (ع مص ) دفع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منع. بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تیز کردن ، چنانکه کارد را با سوهان و سنگ و جز آن . || اندازه کردن . || تمیز دادن چیزی از چیزی . جدا کردن چیزی ...
-
حد
لغتنامه دهخدا
حد. [ ح ُ د د ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام آبی است معروف . (منجم العمران ج 1 ص 173 از نوادر ابن الاعرابی ).
-
حد
لغتنامه دهخدا
حد. [ ح ُدد ] (ع ص ) محروم از بخت و نیکی . || بازدارنده . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ستهندگی
لغتنامه دهخدا
ستهندگی . [س ِ ت ِ هََدَ / دِ ] (حامص ) رجوع به ستیهندگی شود.
-
هدون
لغتنامه دهخدا
هدون . [ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هد. (منتهی الارب ).
-
هراشاندن
لغتنامه دهخدا
هراشاندن . [ هََدَ ] (مص ) به قی واداشتن . (یادداشت به خط مؤلف ).