کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
had پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشی
لغتنامه دهخدا
اشی . [ اَ ](اِخ ) کلمه ٔ اوستایی بمعنی فرشته ٔ توانگری و نماینده ٔ بخشایش ایزدی . (از فرهنگ ایران باستان ص 101 و 102 و 245). و رجوع به یشتهاج 2 ص 179 و 185 و فهرست لغات ج 1 همان کتاب شود.
-
اشی
لغتنامه دهخدا
اشی . [ اَ شی ی / اُ شی ی ] (ع اِ) سپیدی پیشانی اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اشی
لغتنامه دهخدا
اشی . [ اَش ْی ْ ] (ع مص ) اشی کلام ؛ بربافتن سخن و بیاراستن آن بدروغ . (منتهی الارب ). اختلاق . || مضطر شدن به چیزی : اشی الیه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اشی
لغتنامه دهخدا
اشی . [ اُ ش َی ی ] (اِخ ) ابوعبید سکونی گوید: کسی که آهنگ کند از نباج به یمامه برود نخست از قریتین میگذرد سپس از آنجا به اُشَی ّ میرود، و آن متعلق به عدی رباب است ، و بقولی اشی متعلق به احمال بلعدویة است . (از معجم البلدان ).
-
اشی
لغتنامه دهخدا
اشی . [ اُ ش َی ی ] (ع اِ مصغر) خرمابن خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) (وادی ...) (مصغر اشاء) موضعی است در مغرب و در آن نخلستانست . (منتهی الارب ). و یاقوت گوید: موضعی است به وشم و وشم وادیی است به یمامة که در آن نخلستانست و آن تصغیر اشاء است ...
-
اشی
لغتنامه دهخدا
اشی . [ اُ شی ی ] (ع اِ) سپیدی پیشانی اسب که غره نامندش . || سپیدی دست و پای اسب ، یقال : فرس حَسَن الاشی . (منتهی الارب ).
-
اشی
لغتنامه دهخدا
اشی .[ اُ شی ی ] (ع اِ) سپیدی ساق اسب . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
آشی
لغتنامه دهخدا
آشی . [ شا ] (اِخ ) نام پدر داود پیغامبر علیه السلام .
-
وادی اشی
لغتنامه دهخدا
وادی اشی . [ ی ِ اُ ش َی ی ] (اِخ ) موضعی است در مغرب و در آن نخلستان است . (منتهی الارب ). || گویند نام موضعی باشد به یمامه در وادی وشم .
-
اشی ونگوهی
لغتنامه دهخدا
اشی ونگوهی . [ ] (اِخ ) رجوع به اشیش ونگوهی شود.
-
علی وادی آشی
لغتنامه دهخدا
علی وادی آشی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن یوسف وادی آشی . مکنی به ابوالحسن . عالم در بسیاری از علوم . متولد در 547 یا 549 هَ . ق . و متوفی در 609 هَ . ق . او راست : 1- اقتباس السراج فی شرح صحیح مسلم . 2- بهج المسالک فی شرح الموطاء، در ده جزء. 3- ا...
-
واژههای همآوا
-
عشی
لغتنامه دهخدا
عشی . [ ع َ شا ] (ع مص ) ستم کردن بر کسی . شبانگاه چریدن شتران . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شب کور گشتن و ضعیف شدن بینائی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عَشا شود.
-
عشی
لغتنامه دهخدا
عشی . [ ع َ ] (ع ص ) عَش . شبکور، و آنکه در شب و روز هر دو بد بیند. (ناظم الاطباء). دارنده ٔ عشاوة. (از اقرب الموارد). رجوع به عشاوة شود.