کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
far پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشق
لغتنامه دهخدا
بشق . [ ب َ ] (ع مص ) زدن به عصا کسی را. (از اقرب الموارد). کسی را بچوبدستی زدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیز نگریستن کسی . || بشق المسافر و منع الطریق ؛ بازماند یا بند گردید یا ملول شد یا عاجز گردید از سفراز بسیاری باران چنانکه باشه از ...
-
بشق
لغتنامه دهخدا
بشق . [ ب َ ش ِ] (ع ص ) رجل بشق ؛ مردی که اگر در کاری وارد شود نتواند از آن خلاصی یابد. (از ذیل اقرب الموارد: بنقل ازلسان العرب ). و رجوع به نشوء اللغه ص 24 و 25 شود.
-
واژههای همآوا
-
بشغ
لغتنامه دهخدا
بشغ. [ ب َ ] (ع اِ) باران نرم و ضعیف که روان نگردد. بشغة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
بشغ
لغتنامه دهخدا
بشغ. [ ب َ ] (ع مص )باران نرم و ضعیف بر زمین باریدن : بشغت الارض مجهولاً. (منتهی الارب ). باران نرم ضعیف باریده شدن بر زمین .باران نرم و ضعیف باریدن آسمان . (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بشبقی
لغتنامه دهخدا
بشبقی . [ ب َ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بشق یا بشبقة. قریه ای از مرو. (از سمعانی ) (از معجم البلدان ). و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 212 و اللباب ج 1 ص 126 شود.
-
شق
لغتنامه دهخدا
شق . [ ش َق ق / ش ِق ق ] (ع اِمص ، اِ) سختی و دشواری . قوله تعالی : لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس . (قرآن 7/16). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشقت . (اقرب الموارد). رنج . (مهذب الاسماء). دشواری . (ترجمان القرآن ). تعب . سختی . مشقت . (یادداشت ...
-
بلد
لغتنامه دهخدا
بلد. [ ب َ ل َ ] (ع اِ) جای باش حیوان ، عامر باشد یا غامر. (منتهی الارب ). هر موضعی از زمین ، عامر و آباد باشد یا غیر عامر، خالی از سکنه باشد یا مسکون ، و واحد آن بلدة است . (از دهار). هر موضعی از زمین ، عامر باشد یا خالی . (از اقرب الموارد). || زمین...
-
بالغ
لغتنامه دهخدا
بالغ. [ ل ِ ] (ع ص ) رسا. کافی . بسنده . وافی . مشبع. رسنده : «و ما هو ببالغه ». (قرآن 13/14) و نیست او رسنده به آن . «لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس ». (قرآن 7/16). نباشید رسنده ٔ آن مگر به تعب نفس ها. «یا ایها الذین آمنوا لاتقتلوا الصیدو انتم حرم ...
-
اصمعی
لغتنامه دهخدا
اصمعی . [ اَ م َ ] (اِخ ) (122 هَ . ق . / 740 م . - 216 هَ . ق . / 831 م .) .نام و نسب : عبدالملک بن قریب بن علی بن اصمع باهلی . منسوب به جد خود که اصمع نام داشت ، و بکسر اول غلط است و سمعانی نیز اصمعی را انتساب به جد دانسته است . و برخی وی را به بنو...