کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
elhi پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
صماح
لغتنامه دهخدا
صماح . [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) خوی بدبوی . || گند بغل . || داغ . || جانوری است مانند گربه که پشم بد دارد. دابة دون الوبر. (اقرب الموارد). || پیه گداخته که دواء بر شکاف پانهند. || (مص ) داغ کردن . (منتهی الارب ).
-
سماح
لغتنامه دهخدا
سماح . [ س َ / س ِ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سخاوت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن . (غیاث ) (منتهی الارب ). جوانمردی کردن . (آنندراج ). || (اِمص ) جوانمردی . (دهار). بخشش : اگرهمیدون بحر مکارمی نه عجب که خطهای ک...