کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یگان
لغتنامه دهخدا
یگان . [ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) یکان . یک یک : پس یوسف ایشان را می خرید یگان و دوگان . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ج 3 ص 788). || تنها. فرد. منفرد. بی همتا. بی نظیر : هرکه در این دیرخانه مرد یگان است تا به دم صور مست درد مغان است ور به دم صور با هش آ...
-
واژههای مشابه
-
یگان محله
لغتنامه دهخدا
یگان محله . [ ی ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشابر طالش دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش ، واقع در 14000گزی جنوب رضوانده و 7000 گزی جنوب شوسه ٔ انزلی به آستارا، با 228 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ چاف رود و راه آن مالرو است . (از فرهنگ ...
-
جستوجو در متن
-
مخوس
لغتنامه دهخدا
مخوس . [ م ُ خ َوْ وِ ] (ع ص ) کسی که شتران را یگان یگان به سوی آب فرستد تا ازدحام نشود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخویس شود.
-
فرداًفرد
لغتنامه دهخدا
فرداًفرد. [ ف َ دَن ْ ف َ ] (از ع ، ق مرکب ) یک یک . یگان یگان . (ناظم الاطباء). یکایک . (یادداشت به خط مؤلف ) : درویشان را فرداًفرد التماس کرد که از حضرت خواجه التماس نمایید. (انیس الطالبین ص 172).
-
موحد
لغتنامه دهخدا
موحد. [ م َ ح َ ] (ع مص ) یگان یگان درآمدن . (ناظم الاطباء). یکان یکان درآمدن . دخلوا موحد موحد؛ یکان یکان درآمدند. (منتهی الارب ، ماده ٔ وح د).
-
یاوه
لغتنامه دهخدا
یاوه . [وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی است بر طبق برخی از نسخ شاهنامه : پس گیو بد یاوه ٔ سمکنان برفتند خیلش یگان و دوگان .فردوسی .
-
ترو
لغتنامه دهخدا
ترو. [ ت ْ رِ وْ ] (اِخ ) مرکز بخشی در ولایت و یگان واقع در ایالت گارد فرانسه است .
-
مختصف
لغتنامه دهخدا
مختصف . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) کسی که بر هم نهد و چسباند برگها را، یگان یگان بر بدن تا عورت به نظر نیاید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) آنکه برگها را بروی هم چسبانیده و جهت سترعورت بر بدن می گذارند. (ناظم الاطباء). || کسی که دولا می ...
-
بازآمده
لغتنامه دهخدا
بازآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )برگشته مراجعت کرده . باز جای خود آمده : رفتند یگان یگان فرازآمدگان کس می ندهد نشان بازآمدگان . (منسوب بخیام از ص 340 سندبادنامه ).از جمله ٔ رفتگان این راه درازبازآمده ای کو که بما گوید راز. (خیام از سندبادنامه )....
-
کها
لغتنامه دهخدا
کها. [ ک َ ] (ص ) خجل و شرمنده و منفعل . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (از برهان ). خجل و شرمنده . (آنندراج ) : به دست خود که کند با خود این که من کردم کهای توبه ام آخر ز احمقی تا کی ؟ نزاری (از فرهنگ رشیدی ).چه نسبت است که من می کنم به روی و لبت ...
-
مختتی
لغتنامه دهخدا
مختتی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «خ ت و») ناقص . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناقص و ناتمام . (ناظم الاطباء). || شکسته شده از اندوه و بیم و مرض . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ذلیل . (از ذیل اقرب الموارد). ||...
-
یکان
لغتنامه دهخدا
یکان . [ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) واحد. تنها. تا. یکتا. یگان : ز هر سو گوان سر برافراختندیکان و دوگانه همی تاختند. فردوسی .اینجا همی یکان و دوگان قرمطی کشدزینان به ری هزار بیابد به یک زمان . فرخی .کوه کوبان را یکان اندرکشیده زیر داغ بادپایان را...
-
خاک ریختن
لغتنامه دهخدا
خاک ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) خاک انداختن . در فرهنگ آنندراج آمده : خاک ریختن عبارت از آن است که هر گاه مال کسی بدزدی میرود یگان یگانه مردم مظنونه مشتی خاک در جای معین می اندازند، شاید که آن دزد هم متاع مسروقه را در آنجا بیندازد و از وصمت سرقت محفوظ...