کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یک دور مسابقه یا بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یک یک
لغتنامه دهخدا
یک یک . [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ق مرکب ، اِ مرکب ) فردفرد. یکی یکی . یک نفر یک نفر. یک عدد یک عدد: شاگردان یک یک از در بیرون می روند. تک تک : لاجرم گویی که یک یک ذره رادر درون پرده ای باری دگر. عطار.و به گاه خلوت و فرصت یک یک را عرضه می دارد تا نشان م...
-
یک به یک
لغتنامه دهخدا
یک به یک . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) یکان یکان . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). یکایک . (ناظم الاطباء). یک یک . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). یکی یکی . به ترتیب . (یادداشت مؤلف ). یکی پس از دیگری . یکی بعد از دیگری : همه مهترا...
-
یک نه یک
لغتنامه دهخدا
یک نه یک . [ ی َ / ی ِ ن ُه ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) یک تسع. (ناظم الاطباء). یک نهم . نه یک . از نه جزء یک جزء.
-
یک بر یک
لغتنامه دهخدا
یک بر یک .[ ی َ / ی ِ ب َ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) یک به یک . متوالیاً.پی درپی . (ناظم الاطباء). یکایک . رجوع به یکایک شود.
-
نه یک
لغتنامه دهخدا
نه یک . [ ن ُه ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) تُسْع. تسیع. (از منتهی الارب ). یک جزء از نه جزء چیزی . (ناظم الاطباء). یک چیز از نه چیز. یک نهم . یک بخش از نه بخش .
-
هفت یک
لغتنامه دهخدا
هفت یک . [ هََ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) یکی از هفت بخش چیزی . سبع. (یادداشت مؤلف ).
-
هشت یک
لغتنامه دهخدا
هشت یک . [ هََ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) یک هشتم . یکی از هشت بخش هر چیزی . ثُمن . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح فقه ) ارثی که زن صاحب اولاد از ترکه ٔ شوی برد. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
یک آبه
لغتنامه دهخدا
یک آبه . [ ی َ / ی ِ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) پلویی است که آن را چلوکش نکنند بلکه یک بار و در یک آب پزند و نقیض آن دوآبه است . (از لغت محلی شوشتر). کته . || لیمو و مرکبات ومیوه ها که یک بار آب آن را گرفته باشند. مقابل دوآبه . (از یادداشت مؤلف ).
-
یک آواز
لغتنامه دهخدا
یک آواز. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) هم آواز. (یادداشت مؤلف ). همصدا. رجوع به هم آواز و همصدا شود.
-
یک آویز
لغتنامه دهخدا
یک آویز. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) تیغی که کوتاه و پهن باشد. (آنندراج ). شمشیر کوتاه و پهن . (ناظم الاطباء). قسمی شمشیر کوتاه و پهن . (یادداشت مؤلف ).
-
یک آهنگ
لغتنامه دهخدا
یک آهنگ . [ ی َ / ی ِ هََ ] (ص مرکب ) هم آهنگ . هم آواز. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به هم آهنگ شود.
-
یک آهنگی
لغتنامه دهخدا
یک آهنگی . [ ی َ / ی ِهََ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت یک آهنگ . هم آهنگی . (ازیادداشت مؤلف ). رج__وع به یک آهنگ و هم آهنگی شود.
-
یک آیشه
لغتنامه دهخدا
یک آیشه . [ ی َ / ی ِ ی ِ ش َ / ش ِ ] (ص نسبی )زمین که هر سال کاشته شود. مزرعه که هر سال در آن کشت کنند. مقابل چندآیشی . یک آیشی . (یادداشت مؤلف ).
-
یک آیشی
لغتنامه دهخدا
یک آیشی . [ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ص نسبی ) یک آیشه . (یادداشت مؤلف ). رجوع یه یک آیشه شود.
-
یک اسبه
لغتنامه دهخدا
یک اسبه . [ ی َ / ی ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) سوار تنها. (ناظم الاطباء). سوار تنها را هم می گویند. (برهان ). تک سوار. || شخصی را گویند که یک اسب داشته باشد. (برهان ). یک سواره : تو مردی یک اسبه نهفته نژادبه تو چون دهد چون بدیشان نداد. اسدی (گرشاسب ن...