کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکی سازی ترکیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یکی یکی
لغتنامه دهخدا
یکی یکی . [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ق مرکب ) یکی پس از دیگری . به توالی . پی هم . || فرداً فرد. هریک جداجدا. یکی بعد دیگری .
-
یکی نه یکی
لغتنامه دهخدا
یکی نه یکی . [ ی َ / ی ِ ن َ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یک درمیان . (فرهنگ لغات عامیانه ). رجوع به یک درمیان شود.
-
هفت یکی
لغتنامه دهخدا
هفت یکی . [ هََ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرضا. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
یکی گو
لغتنامه دهخدا
یکی گو. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) یکی گوی . موحد. (یادداشت مؤلف ). که یکتایی خدا را گوید. که به خدای یکتا قائل شود. یکتاپرست : شکر ایزد همی کند سوسن آن یکی گوی ده زبان نگرید. سیدحسن غزنوی .و رجوع به موحد شود.
-
یکی گویی
لغتنامه دهخدا
یکی گویی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) عمل یکی گوی . موحدی . اعتقاد به یگانگی خداوند. و رجوع به یکی گو شود.
-
یکی یکدانه
لغتنامه دهخدا
یکی یکدانه . [ ی َ / ی ِ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) فرزند یگانه . فرزند منحصربه فرد.تنها فرزند پدر و مادر. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
سروته یکی
لغتنامه دهخدا
سروته یکی . [ س َ رُ ت َه ْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که سر و ته آن به یک اندازه است . که بالا و پایین آن در ستبری یکسان است .
-
سه یکی
لغتنامه دهخدا
سه یکی . [ س ِ ی َ / ی ِ ] (عدد کسری ، اِ مرکب ) ثلث و یک بهره از سه بهره ٔ هر چیزی . (ناظم الاطباء) : کبک چون طالب علمی است و درین نیست شکی مسئله خواند تا بگذرد از شب سه یکی . منوچهری .با فتح و ظفر بازگشتند و هرچه یافته بودند سه یکی به وی دادند. (قص...
-
خانه یکی
لغتنامه دهخدا
خانه یکی . [ ن َ / ن ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) باشندگان در یک خانه . (ناظم الاطباء). همخانه . (آنندراج ). نعت است برای ساکنان در یک خانه : بنگر قلمتراش چه با خانه میکنداز همدمان خانه یکی در امان مباش . تأثیر (ازآنندراج ). || (اِ مرکب ) یار. رفیق . همد...
-
یکی با دو
لغتنامه دهخدا
یکی با دو. [ی َ / ی ِ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یکی به دو.- یکی با دو کردن ؛ یک و دو کردن . مجادله کردن . جدل کردن . ستهیدن به سخن . با کسی به سخن ستهیدن . محاجه کردن . (یادداشت مؤلف ) : بجز خموشی روی دگر نمی بینم که نیست با تو یکی با دو کر...
-
یکی به دو
لغتنامه دهخدا
یکی به دو. [ ی َ / ی ِ ب ِ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یکی با دو. نزاع . ستیزه . مجادله . محاجه . مکابره .- یکی به دو کردن ؛ مشاجره ٔ لفظی . گفت وشنودی که از روی عصبانیت صورت گیرد. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
پشت و رو یکی
لغتنامه دهخدا
پشت و رو یکی . [ پ ُ ت ُ ی ِ ] (ص مرکب ) بی پشت و رو. مُوجَّه . در جامه ها و قماش ها.
-
خانه یکی شدن
لغتنامه دهخدا
خانه یکی شدن . [ ن َ / ن ِ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در یک خانه باهم زیستن . هم منزل شدن . || دوست یکدل شدن .
-
جستوجو در متن
-
سازی
لغتنامه دهخدا
سازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کار...