کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکشنبه شب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یکشنبه شب
لغتنامه دهخدا
یکشنبه شب . [ ی َ / ی ِ شَم ْ ب َ / ب ِ ش َ ] (اِ مرکب ) شبی که فردای آن دوشنبه است . (یادداشت مؤلف ). شب که به دنبال روز یکشنبه آید. شب دوشنبه .
-
واژههای مشابه
-
یکشنبه بازار
لغتنامه دهخدا
یکشنبه بازار. [ ی َ / ی ِ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب )بازار دادوستد که روز یکشنبه ٔ هر هفته تشکیل شود.
-
جستوجو در متن
-
فصح
لغتنامه دهخدا
فصح . [ ف ِ ] (اِخ ) عید ترسایان . (منتهی الارب ). در یونانی پاسخا و اصل آن کلمه ای عبری است به معنی عبور و آن نام عیدی است که یهودان گیرند به یاد عبور از بحر احمر و به یاد فرشته ای که به شب خروج آنان از مصر همه ٔ نوزادان آن شب را از قبطیان بکشت و نو...
-
ابوالوقت
لغتنامه دهخدا
ابوالوقت . [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) عبدالأوّل عیسی بن شعیب بن ابراهیم بن اسحاق سیستانی بن ابی عبداﷲ. محدثی عالی الاسناد و آخرین کس که از داودی روایت کرده است . پدر او از سیستان بهرات شد و ابوالوقت در ذی قعده ٔ سال 458 هَ . ق . بهرات متولد گشت و به شب ...
-
قاضی اشرف
لغتنامه دهخدا
قاضی اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) علی بن حسین یا حسن بن احمد، مشهور به قاضی اشرف پدر قاضی فاضل معروف و از مردم عسقلان است . وی گاهی هم به طور نیابت قضاوت می نموده . او در شب یکشنبه یازدهم ربیع الاول سال 546 هَ . ق . در قاهره وفات یافت . (ابن خلکان ج 1 ص 3...
-
کلپ اهرگن
لغتنامه دهخدا
کلپ اهرگن . [ ک َ اَ هََ گ َ ] (سانسکریت ، اِ مرکب ) روزگار مدت کلپ را کلپ اهرگن خوانند یعنی جمله ٔ روزگار کلپ . (از التفهیم ص 146). آقای جلال الدین همایی در حاشیه ٔ التفهیم آرد: کلمه ٔ آهرگن مرکب از دو کلمه یکی آهر بمعنی روز مقابل رات بمعنی شب است و...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن محمدبن قائد، ملقب به موفق الدین بحرانی شاعر مشهور، مکنی به ابوعبداﷲ. اصل و منشاء وی از اربل و مولد او بحرین است . در علم عربیت امامی مقدم و در انواع شعر مفنن و از داناترین مردم به عروض و قوافی و حاذق آنان ب...
-
شنبه
لغتنامه دهخدا
شنبه . [ شَم ْ ب َ/ ب ِ / ب ِه ْ ] (اِ) شنبد. شنبذ. نام روز اول هفته باشد. (برهان ). نام اولین روز ایام هفته است و تا شش روز مکرر شود. و آن را شنبد با دال نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). روز اول هفته . از کلمه ٔ عبری شَبَّت . سَبْت . (یادداشت م...
-
آدینه
لغتنامه دهخدا
آدینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام روزی از هفته میان پنجشنبه و شنبه ، و آن در پیش مسلمانان چون شنبه نزد یهود و یکشنبه نزد نصاری عید و روز آخر هفته باشد. جمعه . جامع. یوم الازهر : تا چو آدینه بسر برده شد آید شنبه تا چوماه رمضان بگذرد آید شوال ... فرخی .چن...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) صَدَفی . عبدالرحمن بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی بن موسی بن میسرةبن حفص بن حبان صدفی مصری نبیره ٔ یونس بن عبدالاعلی صاحب امام شافعی . محدّث و مورّخ . وی را در تاریخ مصر دو کتاب است : یکی اکبر و آن مخصوص مصریان است و دیگری اصغ...
-
خفتن
لغتنامه دهخدا
خفتن . [ خ ُ ت َ ] (مص ) خواب کردن . خسبیدن . بخواب رفتن . (ناظم الاطباء). غنویدن . خفتیدن . مقابل بیدار شدن . خوابیدن . تمام سر و گردن و تنه و پایها رابدرازا بر زمین گستردن . بخواب شدن . هجعت . (یادداشت بخط مؤلف ). رقد. رقود. رقاد. تهجد. (تاج المصا...
-
روز
لغتنامه دهخدا
روز. (اِ) در پهلوی رُچ ، پارسی باستان رئوچه ، اوستا رئوچه ، هندی باستان رچیش ، ارمنی لئیز کردی روژ ، افغانی ورَج بلوچی رُچ و رُش ، وخی رئوج ، گیلگی روز ، فریزندی و یرنی و نطنزی رو ، سمنانی رو و روژ ، سنگسری روژ سرخه یی روز لاسگردی روز و رو شهمیرزادی ...
-
ظافر
لغتنامه دهخدا
ظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن الحافظبن محمدبن المستنصربن الظاهربن الحاکم بن العزیزبن المعزبن المنصوربن القائم بن المهدی العبیدی ، مکنی به ابی المنصور. مولد او به قاهره روز یکشنبه نیمه ٔ ربیعالاول 527 هَ . ق . به روز وفات الحافظ. بر حسب وصیت حافظ با...