کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکسون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یکسون
لغتنامه دهخدا
یکسون . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) یکسان بود. (فرهنگ اسدی ). یکسونه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یکسان و برابر و هموار. (ناظم الاطباء) : تویی آراسته بی آرایش چه به کرباس و چه به خز یکسون . بوشعیب (از فرهنگ اسدی ).مرحوم دهخدا در یادداشتی نوشته ا...
-
جستوجو در متن
-
یکسونه
لغتنامه دهخدا
یکسونه . [ ی َ / ی ِ ن َ /ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) به معنی یکسون است که برابر باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). یکسان . (اوبهی ). مساوی . هموار. (ناظم الاطباء). || همیشه و بردوام . (برهان ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به یکسون شود.
-
یکسونیدن
لغتنامه دهخدا
یکسونیدن . [ ی َ / ی ِ دَ ] (مص جعلی مرکب ) یکسانیدن و برابر کردن . (آنندراج ). هموار کردن وبرابر ساختن . (ناظم الاطباء). و رجوع به یکسون شود.
-
یکون
لغتنامه دهخدا
یکون . [ ی َ ] (اِ) نوعی از جامه باشد، آن را از حریر الوان بافند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). جامه ای باشد که از حریر سازند. (صحاح الفرس ). جامه ٔ حریر الوان . (انجمن آرا) (آنندراج ). || یکونه . یکسان . (فرهنگ اسدی ) : تو بیاراسته بی آرایش چه به کربا...
-
ابوشعیب
لغتنامه دهخدا
ابوشعیب . [ اَ ش ُ ع َ ] (اِخ ) هروی . صالح بن محمّد. یکی از اعاظم شعرای روزگار سامانیان و چنانکه در تذکره ها آمده است وی آخر عهدرودکی را دریافته است و از سوء حظّ از اشعار او جز قطعه ای در تذاکر و ابیاتی چند در لغت نامه ها چیزی به جای نمانده است . و ...
-
کرباس
لغتنامه دهخدا
کرباس . [ ک َ ] (اِ) کرپاس . (آنندراج ). جامه ٔ سفید معروف . (غیاث اللغات ). پارچه ٔ سفید. (آنندراج ). بمعنی جامه که از پنبه ساخته شود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پارچه ٔ پنبه ای سفید درشت . (ناظم الاطباء). جامه ٔ سفید از پنبه ٔ خشن . پارچه ٔ پنبه ای...
-
یکسان
لغتنامه دهخدا
یکسان . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) برابر. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (از ناظم الاطباء). مساوی . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). همانند. متساوی . هموار. بالسویه . (یادداشت مؤلف ). سواء. (ترجمان القرآن ) : این همه روز مرگ یکسانندنشناسی ز یکدگرش...