کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
یک بار
لغتنامه دهخدا
یک بار. [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) دفعه ٔ واحد. یک هنگام . (ناظم الاطباء). یک دفعه . یک نوبت . یک کرت : چه باشد ار به وفا دست گیردم یک بارگرم ز دست به یک بار برنمی گیرد. سعدی .صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش رانیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی ؟! ؟ || یک دفع...
-
جستوجو در متن
-
غرفة
لغتنامه دهخدا
غرفة. [ غ َ ف َ ](ع اِ) یکبار بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم مرة از غَرف . (تاج العروس ). || یکبار فریز کردن موی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || یکبار آب برداشتن به دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
متدلق
لغتنامه دهخدا
متدلق . [ م ُ ت َ دَل ْ ل ِ ] (ع ص ) توجبه ٔ به یکبار رسنده . (ناظم الاطباء). سیل به یکبار رسنده . (از منتهی الارب ) و رجوع به تدلق شود.
-
توریص
لغتنامه دهخدا
توریص . [ ت َ ] (ع مص ) به یکبار بیضه نهادن ماکیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به یکبار انداختن مرد غائط را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به یکبار انداختن ماکیان بر خایه نشسته پیخال را. (منتهی الارب ).
-
جلسة
لغتنامه دهخدا
جلسة. [ ج َ س َ ] (ع مص ، اِ) یکبار نشستن . (منتهی الارب ).
-
دبغة
لغتنامه دهخدا
دبغة. [ دَ غ َ ] (ع مص ) یکبار پوست پیراستن . (منتهی الارب ).
-
لذعة
لغتنامه دهخدا
لذعة. [ ل َ ع َ ] (ع مص ) یکبار سوختن . (منتهی الارب ).
-
حترة
لغتنامه دهخدا
حترة.[ ح َ رَ ] (ع مص ) یکبار شیر مکیدن . (منتهی الارب ).
-
عبثه
لغتنامه دهخدا
عبثه . [ ع َ ب َ ث َ ](ع مص ) یکبار بازی کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
تلهم
لغتنامه دهخدا
تلهم . [ ت َ ل َهَْ هَُ ] (ع مص ) به یکبار فروخوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
حجة
لغتنامه دهخدا
حجة. [ ح َج ْ ج َ ] (ع اِ) نرمه ٔ گوش . ج ، حِجَج . || سال . || یکبار حج کردن . (غیاث ).
-
صرعة
لغتنامه دهخدا
صرعة. [ ص َ ع َ ] (ع اِ) حالت چیزی . || (مص ) یکبار افکندن . (منتهی الارب ).
-
فسوة
لغتنامه دهخدا
فسوة. [ ف َس ْ وَ ] (ع اِ) یکبار از فساء. ج ، فسوات . (از اقرب الموارد). رجوع به فساء شود.
-
فعلة
لغتنامه دهخدا
فعلة. [ ف َ ل َ ] (ع اِ) یکبار از کاری : کانت منه فعلة حسنة او قبیحة. (اقرب الموارد).