کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکایک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یکایک
لغتنامه دهخدا
یکایک . [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) یک یک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). یکان یکان . (آنندراج ) (برهان ). فردفرد. فرداً فرد. جداجدا. یک به یک . این کلمه اکنون اسم جمع و به منزله ٔ جمع گفته می شود ولی سابقاً مثل مفرد تلقی می شده و...
-
جستوجو در متن
-
یک بر یک
لغتنامه دهخدا
یک بر یک .[ ی َ / ی ِ ب َ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) یک به یک . متوالیاً.پی درپی . (ناظم الاطباء). یکایک . رجوع به یکایک شود.
-
کاولستان
لغتنامه دهخدا
کاولستان . [ وُ س ِ ](اِخ ) کابل . کابلستان . (لغات شاهنامه ) : دگربهره بر سوی زابلستان یکایک کشم خاک کاولستان . فردوسی .رجوع به کاول شود.
-
نه دیر
لغتنامه دهخدا
نه دیر. [ ن َ ] (ق مرکب ) زود. بزودی : من این لشکرم را یکایک نه دیرکنم یکسر از گنج و دینار سیر.فردوسی .
-
زوبین
لغتنامه دهخدا
زوبین . (اِخ ) نام پسر پیران است . (جهانگیری ) : رسانید زوبین بر ما پیام یکایک همه هر چه بردی تو نام .فردوسی (از جهانگیری ).
-
واحداً واحداً
لغتنامه دهخدا
واحداً واحداً. [ ح ِ دَن ْ ح ِ دَن ْ ] (ع ق مرکب ) یکی پس از دیگری . جداجدا. یکی یکی . جداگانه . فرداًفرداً. (ناظم الاطباء). یکایک . یک یک . یکان یکان . یک بیک .
-
هنیز
لغتنامه دهخدا
هنیز. [ هََ ] (ق ) هنوز. تا حال . تا اکنون . (برهان ) : که ای فر گیتی یکی لخت نیزیکایک نبایست آمد هنیز. فردوسی .کسی را که درویش باشد هنیزز گنج نهاده ببخشیم چیز.فردوسی .
-
برگاشته
لغتنامه دهخدا
برگاشته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برگردانیده . برگردانده : یکی سله از خنجر انباشته یکایک سر تیغ برگاشته . فردوسی .و رجوع به برگاشتن شود.
-
گسسته روان
لغتنامه دهخدا
گسسته روان . [ گ ُ س َس ْت َ / ت ِ رَ ] (ص مرکب ) افسرده . متألم : یکایک سواران پس اندر دمان شکسته سلیح و گسسته روان .فردوسی .
-
گرگ اجل
لغتنامه دهخدا
گرگ اجل . [ گ ُ گ ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از مرگ ، عزرائیل ، ملک الموت است : گرگ اجل یکایک از این گله می بردوین گله را ببین که چه آسوده میچرد.اوحدی .
-
فرداًفرد
لغتنامه دهخدا
فرداًفرد. [ ف َ دَن ْ ف َ ] (از ع ، ق مرکب ) یک یک . یگان یگان . (ناظم الاطباء). یکایک . (یادداشت به خط مؤلف ) : درویشان را فرداًفرد التماس کرد که از حضرت خواجه التماس نمایید. (انیس الطالبین ص 172).
-
شکسته سلاح
لغتنامه دهخدا
شکسته سلاح . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ س ِ ] (ص مرکب ) شکسته سلیح . که اسلحه ٔ جنگی وی شکسته باشد : یکایک سواران پس اندر دمان شکسته سلاح و گسسته روان . فردوسی .رجوع به شکسته سلیح شود.
-
چابک سرای
لغتنامه دهخدا
چابک سرای . [ ب ُ س َ ] (نف مرکب ) شاعر خوش سخن . || ماهر در سخنوری . || خوش آواز : بیار ای سخنگوی چابک سرای بساط سخن را یکایک بجای .نظامی (شرفنامه ).
-
دیوجفت
لغتنامه دهخدا
دیوجفت . [ وْ ج ُ ] (ص مرکب ) که با دیو دمسازو جفت باشد. جفت و قرین دیو. || به مجاز بیعقل . قرین بیخردی . همنشین دیو. بیراه : یکایک سخن نزد رستم بگفت که بیهش ورا دیدم و دیوجفت .فردوسی .