کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یونجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یونجه
لغتنامه دهخدا
یونجه . [ یُن ْ ج َ / ج ِ ] (اِ) ینجه . اسفست . اسپست . آسپست . رطبة. قت . فصفصة. برسیم . گیاهی تر و سبز که تخم آن را می کارند و برای تعلیف اغنام و احشام به کار می رود. (یادداشت مؤلف ). یونچقه . گیاهی که اسبان را فربه کند. (فرهنگ رشیدی ). اسپست . فس...
-
واژههای مشابه
-
کل یونجه
لغتنامه دهخدا
کل یونجه . [ ک ُ ی ُ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالک است که در بخش مریوان شهرستان سنندج واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
یونجه زار
لغتنامه دهخدا
یونجه زار. [ یُن ْ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن یونجه کاشته اند. ارض مقضاب . (یادداشت مؤلف ).
-
یونجه زار
لغتنامه دهخدا
یونجه زار. [ یُن ْ ج َ /ج ِ ] (اِخ ) از دهات پیرامون تهران میان فرحزاد و امامزاده داود است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 350).
-
یونجه لو
لغتنامه دهخدا
یونجه لو. [یُن ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 36هزارگزی شمال باختر قره آغاج ، با 290 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ جیران و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
افراسیون
لغتنامه دهخدا
افراسیون . [ ] (اِ) یونجه است که حندقوقی باشد.
-
ینجه
لغتنامه دهخدا
ینجه . [ ی ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) یونجه . اسپست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یونجه و اسپست شود.
-
دیواسپست
لغتنامه دهخدا
دیواسپست . [ وْ اِ پ ِ ] (اِ مرکب ) (از: دیو + اسپست ) یونجه خودرو. یونجه وحشی . دیوآسپست . رجوع به اسپست شود.
-
گرپا
لغتنامه دهخدا
گرپا. [ گ ُ ] (اِ) یونجه و اسپرست . (ناظم الاطباء).
-
سپست زار
لغتنامه دهخدا
سپست زار. [ س ِ / س َ پ ِ ] (اِ مرکب ) یونجه زار و زمینی که در آن یونجه کاشته باشند. (ناظم الاطباء). زمینی که در آن سپست کشته اند.
-
اسپرس
لغتنامه دهخدا
اسپرس . [ اِ پ ِ رِ ] (اِ) قسمی گیاه برای علیق ستور و آن غیر یونجه است .
-
عشب
لغتنامه دهخدا
عشب . [ ع ُ ] (ع اِ) گیاه تر. (منتهی الارب ) (دهار) (مخزن الادویة) (غیاث اللغات ). گیاه تر در آغاز بهار. واحد آن عُشبة است . ج ، أعشاب . (از اقرب الموارد). || یونجه ٔ وحشی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به یونجه شود.
-
علف بر
لغتنامه دهخدا
علف بر. [ ع َ ل َ ب ُ ] (اِ مرکب ) ابزاری است از نوع داس ، که در طویله بوسیله ٔ آن یونجه و امثال آن را بریده به چهارپایان میدهند. اره ٔ کمان شکل که بر پایه ای نصب کنند و بدان دسته های یونجه و علف را به قطعات کوچک بُرند و به ستور دهند.