کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یواش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یواش
لغتنامه دهخدا
یواش . [ ی َ ] (ترکی ، ص ، ق ) آهسته و هموار. (آنندراج ). آهسته و به ملایمت و نرمی . (ناظم الاطباء). نرم . خفی (کار و رفتار و گفتار). مقابل قایم . آهسته در رفتار. به مهل . آرام . همس . (یادداشت مؤلف ).- یواش یواش ؛ آهسته آهسته . به آهستگی . همساً. ...
-
جستوجو در متن
-
جدعون
لغتنامه دهخدا
جدعون . [ ] (اِخ ) ابن یوآش شخصی که بنی اسرائیل را از دست مدیان رهانید. (از مجمل التواریخ و القصص ص 142). این شخص همان جدعون یوآش است . رجوع به این کلمه شود.
-
خاموش خاموش
لغتنامه دهخدا
خاموش خاموش . (ق مرکب ) آهسته آهسته . یواش یواش . نرم نرمک : بدر بر حلقه زد خاموش خاموش برون آمد غلامی حلقه در گوش .نظامی .
-
سلانه سلانه
لغتنامه دهخدا
سلانه سلانه . [ س َل ْ لا ن َ / ن ِ س َل ْ لا ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) در تداول عامه ، آرام آرام ، یواش یواش (راه رفتن ). (فرهنگ فارسی معین ) : حاجی ... به اطراف نگاه کرد و سلانه سلانه براه افتاد. (صادق هدایت ).
-
بتدریج
لغتنامه دهخدا
بتدریج . [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) کم کم .متدرجاً. تدریجاً. یواش یواش . پایه پایه . (ناظم الاطباء) : اصحاب سلطان همیشه این مراتب را منظورنداشته اند بلکه بتدریج ... آن درجات یافته اند. (کلیله و دمنه ). || پی در پی . (ناظم الاطباء).
-
یواشکی
لغتنامه دهخدا
یواشکی . [ ی َ ش َ ] (ق مرکب ) (اصطلاح عامیانه )به آرامی و آهستگی . (فرهنگ لغات عامیانه ). به نرمی . آهسته . نرم . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یواش شود.
-
زاباد
لغتنامه دهخدا
زاباد. (اِخ ) (بخشش ) یکی از کشندگان یوآش پادشاه . (دوم تواریخ ایام 24:26). و در دوم پادشاهان 12: 21 یوزاکار خوانده شده است لکن اسم آخرین صحیح تر است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
جسته جسته
لغتنامه دهخدا
جسته جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) کم کم .سند آن در لفظ زبان شکسته بیاید. (آنندراج ). تک تک . گاه گاه . یک یک . (یادداشت مؤلف ). یواش یواش . تدریجاً. (فرهنگ نظام ): جسته جسته اخباری میرسد. جسته جسته اطلاعاتی به ما میرسد. جسته جسته...
-
هیس
لغتنامه دهخدا
هیس . (صوت ) در تداول ، آهسته گوی . آهسته رو. آواز مده . هیچ مگوی . خاموش ! آهسته ! یواش ! صوتی است که از آن امر به آهسته گفتن یا سکوت کردن خواهند و در آن تحذیر یا تنبیه گونه ای است که مخاطب را از بیدار شدن خفته یا متألم شدن بیماری آگاه کنند یا از ش...
-
یرغا
لغتنامه دهخدا
یرغا. [ ی ُ ] (ترکی ، ص ) راهوار و تیزرو. (غیاث ) (آنندراج ). یرغه : سکسکانید از دمم یرغا شویدتا یواش و مرکب سلطان بوید. مولوی .و رجوع به یرغه شود. || (اِ) نوعی حرکت اسب و آن نرم تر و زیباتر از یرتمه است . یرتمه . || به معنی یلغار نیز نوشته اند. (غیا...
-
قایم
لغتنامه دهخدا
قایم . [ ی ِ ] (ع ص ،اِ) قائم . ایستاده . برپا. || دلاک حمام : دست بر پشت شیخ میمالید و شوخ بر بازوی شیخ جمع میکردچنانکه رسم قایمان باشد. (اسرار التوحید). رجوع به قائم شود. || در تداول ، پنهان . رجوع به قایم کردن شود. || در تداول ، سخت . محکم : یک کش...
-
امصیا
لغتنامه دهخدا
امصیا. [ ] (ص ) کسی که خداوند او را تقویت می دهد. (از قاموس کتاب مقدس ). || (اِخ ) چهار تن به این اسم بوده اند. 1- پادشاه هشتمین از پادشاهان یهودا و او پسر یوآش و جانشین وی بود و در سن 25 سالگی به تخت شهریاری استقرار یافت و مدت 29 سال یعنی از سال 804...
-
آهسته
لغتنامه دهخدا
آهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه . فرخی .بس آهسته و چابک و بخردندز کنعان بامّ...
-
نرمک
لغتنامه دهخدا
نرمک . [ ن َ م َ ] (ص مصغر) مصغر نرم . (ناظم الاطباء). رجوع به نرم شود. || (اِ) نرمه ٔ آرد. (یادداشت مؤلف ). || (ق ) آهسته . به نرمی . به آهستگی . یواش . یواشکی . به ملایمت : بگفت این و بگذشت و اندر گذشتن همی گفت نرمک به زیر لب اندر. فرخی .نرمک از گ...