کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یم
لغتنامه دهخدا
یم . (ضمیر) ضمیر شخصی متصل فاعلی اول شخصی جمع: می بریم ، بردیم ، بیاوریم ، آوریم .
-
یم
لغتنامه دهخدا
یم . [ ی َ ] (اِخ ) صورتی از جم که جمشید باشد. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 188 و 193 و 201 شود.
-
یم
لغتنامه دهخدا
یم . [ ی َ ] (از ع ، اِ) یَم ّ. دریا. (ناظم الاطباء) : تا درگه او یابی مگذر به در کس زیرا که حرام است تیمم به لب یم . رودکی .بیشماری همه چون ریگ همی بخشد مال راستی گویی دارد به یمین اندر یم . فرخی .ز بیم ناوک و تیغش همی نیاید خواب پلنگ را در کوه و نه...
-
یم
لغتنامه دهخدا
یم . [ ی َ ] (ضمیر) (از: ی + م ضمیر) ضمیر شخصی متصل اول شخص مفرد در حالت فاعلی ، مخصوص فعلهایی که ماده ٔ مضارع آنها به الف یا واو ختم شده باشد، مانند می گشایم ، بگویم . (از یادداشت مؤلف ). || ضمیر متصل به معنی «م » که به آخر اسم هایی که با الف و یا ...
-
یم
لغتنامه دهخدا
یم . [ ی َم م ] (ع اِ) دریا و در استعمال فارسی به تخفیف آید. (از آنندراج ). دریا و دریای بی نهایت عمیق . (ناظم الاطباء). دریا. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). بحر. یَمَم . ج ، یُموم . (یادداشت مؤلف ). دریا. ج ، یموم ، ایمام . (مهذب الاسماء). دریایی که...
-
یم
لغتنامه دهخدا
یم . [ ی َم م ] (ع مص ) به دریا انداخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فروگرفتن دریا کناره را. (منتهی الارب ). || غالب شدن دریا مر ساحل را و برآمدن بر آن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
یم رده
لغتنامه دهخدا
یم رده . [ ی َ رَ دَ / دِ ] (اِ) مردم گیاه را گویند و به عربی آن را یبروح الصنم خوانند. (آنندراج ) (برهان )(فرهنگ جهانگیری ). مهرگیاه و لفاح . (ناظم الاطباء).
-
یم شیم
لغتنامه دهخدا
یم شیم . [ ی َ ی َ ] (ص مرکب ) پادشاهی که بخشش وی مانند دریا بی پایان باشد. (ناظم الاطباء). که شیمتی چون دریا دارد در بخشندگی و پادشاهی .
-
جستوجو در متن
-
ییما
لغتنامه دهخدا
ییما. (اِخ ) جم . جمشید. یمه . یم . صورتی از یم و جم . صورت قدیمی یم و جم .(یادداشت مؤلف ). و رجوع به جم و جمشید و یم شود.
-
یموم
لغتنامه دهخدا
یموم . [ ی ُ ] (ع اِ) ج ِ یَم ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ یم ، به معنی دریای ناپیداکنار. (آنندراج ). رجوع به یم شود.
-
یمرد
لغتنامه دهخدا
یمرد. [ ی َ رَ ] (اِ) یم رده . مهرگیاه و لفاح . (ناظم الاطباء). و رجوع به یم رده شود.
-
یمرو
لغتنامه دهخدا
یمرو. [ ی َ ] (اِ) یم رده . مردم گیاه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به یم رده شود.
-
یما
لغتنامه دهخدا
یما. [ ی َم ْ ما ] (سریانی ، اِ) اصل کلمه ٔ «یم »به معنی دریا. (از المعرب جوالیقی ص 355). کلمه ٔ سریانی است به معنی دریا که عرب آن را معرب کرده به صورت یم درآورده است . (از تاج العروس ). و رجوع به یم شود.