کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یقینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یقینی
لغتنامه دهخدا
یقینی . [ ی َ ] (اِخ ) عمادزاده . متوفی به سال 976 هَ . ق . او راست دیوانی به ترکی . (یادداشت مؤلف ).
-
یقینی
لغتنامه دهخدا
یقینی . [ ی َ ] (اِخ ) لاهیجانی . قاضی عبداﷲ. از شعرای قرن دهم هجری و از مردم لاهیجان گیلان بود و همانجا درگذشت . ابیات زیر از اوست :یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا به کی هر زمان نقل دروغی از زبان او کنم . #ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی دردد...
-
یقینی
لغتنامه دهخدا
یقینی . [ ی َ ] (اِخ )هروی یا هراتی . نسبت او به یزد اشتباه است . یقینی از شعرای معاصر جامی شاعر سلطان حسین میرزا بود و به فارسی و ترکی اشعار دل انگیز دارد. بیت زیر از اوست :صبحی که دم به مهر نزد یک نفس تویی نخلی که بر نخورد از او هیچکس تویی .(از فره...
-
یقینی
لغتنامه دهخدا
یقینی . [ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به یقین و حکماً و البته و از روی علم و دانایی و به طور اطمینان و تحقیق . (ناظم الاطباء). حتمی : امور یقینی ؛ امور قطعی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یقین شود. || (اصطلاح منطق ) اعتقادی بود جازم مطابق .اعتقاد جازم مرکب ...
-
واژههای مشابه
-
حسین یقینی
لغتنامه دهخدا
حسین یقینی . [ ح ُ س َ ن ِ ی َ ] (اِخ )ابن عبداﷲ ادرنه . در 960 هَ . ق . درگذشت . و دیوان ترکی با تخلص یقینی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 318).
-
قاضی یقینی
لغتنامه دهخدا
قاضی یقینی . [ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲ. اصلش از لاهیجان است و هم در آنجا شهادت یافته . او راست :یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا بکی هر زمان نقل دروغی از زبان وی کنم . #ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی درد دل میگفتم و افسانه میپنداشتی .(آتشکده آذر ص ...
-
جستوجو در متن
-
قاضی عبدا
لغتنامه دهخدا
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) یقینی . رجوع به قاضی یقینی شود.
-
یقینیة
لغتنامه دهخدا
یقینیة. [ ی َ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث یقینی . رجوع به یقینی شود.
-
تحقیقی
لغتنامه دهخدا
تحقیقی . [ ت َ ] (ص نسبی ) حتمی و یقینی و بدون شبهه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحققی شود.
-
یقینیات
لغتنامه دهخدا
یقینیات . [ ی َ نی یا ] (ع اِ) ج ِ یقینیة. مسلمیات و چیزهایی که علم آنها یقینی است و شک و شبهه ای در آنها نیست ، مانند قوانین مذهبی و دلایل هندسی و جز آن . (از ناظم الاطباء).
-
گرپایگان
لغتنامه دهخدا
گرپایگان . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) گلپایگان (؟) : چون بحدود نهاوند و کره و گرپایگان و آن بقعه رسید جهل و کم مایگی و کم یقینی مشبهیان بدانست . (کتاب النقض ص 323). بایستی که به قم و کاشان بودی نه بکره و گرپایگان . (کتاب النقض ص 325). رجوع به گلپایگان شود.
-
ضروریات
لغتنامه دهخدا
ضروریات . [ ض َ ری یا ] (ع اِ) ج ِ ضروریة. دربایستها.- ضروریات سته ؛ قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری بوده و عبارتند از: اولیات ، محسوسات ، متواترات ، مجربات ، حدسیات و فطریات . و ضروریات ستة نزد اطبا، عبارت است از هوا و ماء و نوم و یقظه و مأک...
-
لاریبی
لغتنامه دهخدا
لاریبی . [ رَ ] (ص نسبی ) (از: «لا» + «ریب » + یاء نسبت ) یقینی . الهی : بسا مکاشفات غیبی و مشاهدات لاریبی دست دهد. (سعدی ). تیر سعادت مآثر غیبی از مطلع مرحمت لاریبی طلوع نمود. (حبیب السیر ج 3 ص 276).