کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یعمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یعمل
لغتنامه دهخدا
یعمل . [ ی َ م َ ] (ع ص ) شترنر برگزیده ٔ استوار مطبوع بر کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شتر نر قوی . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
یعامل
لغتنامه دهخدا
یعامل . [ ی َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ یَعْمَل . (المنجد). و رجوع به یعمل شود.
-
فمن
لغتنامه دهخدا
فمن . [ ف َ م َ] (ع حرف + اسم ) (از: «فََ» ربطی + من ، موصول ) پس کسی که . پس آنکه : فمن یعمل مثقال ذرة شراًیره . (یادداشت مؤلف ).
-
ارود
لغتنامه دهخدا
ارود. [ اَ وَ ] (ع ص ) آهسته کار: الدهرُ اَرود ذوغیر؛ ای یعمل عمله فی سکون لایُشعر به . (منتهی الارب ).
-
وأمة
لغتنامه دهخدا
وأمة. [ وَ ءَ م َ ] (ع ص ) مردی که کار و نقل و حکایت کار دیگری کند. (آنندراج ). الذی یعمل کما یصنع غیره فیحکیه . (المنجد).
-
غراد
لغتنامه دهخدا
غراد. [ غ َرْ را ] (ع ص ) سازنده ٔ خانه هائی که از نی ودارای سقف چوبی باشد. من یعمل الاخصاص . سازنده ٔ غرد.سازنده ٔ خُص ّ. (از اقرب الموارد) (انساب سمعانی ).
-
قعضب
لغتنامه دهخدا
قعضب . [ ق َ ض َ ] (ع ص ) سطبر نیک دلیر و توانا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِخ ) نام مردی که نیزه و سنان ساختی . (منتهی الارب ). رجل کان یعمل الاسنه . (اقرب الموارد).
-
ارغوریطیس
لغتنامه دهخدا
ارغوریطیس . [ اَ ] (معرب ، اِ) المینیون ، یعمل بالبلاد التی یقال لها اسبانیا من حجر یخلط بالرمل الذی یقال له ارغوریطیس . (ابن البیطار ذیل شرح کلمه ٔ زنجفر).
-
باسطوس
لغتنامه دهخدا
باسطوس . (ع اِ)قصب الساج : هو قصب الفارس و هوالاندلسی و یقال له باسطوس و هوالمصمت و هوالذی یعمل منه النشاب و منه ما یقال له بلش ... (دزی ج 2 ص 352) و رجوع به قصب شود.
-
پتک
لغتنامه دهخدا
پتک . [ ] (اِ) بلور. «البلور انفس الجواهر التی یعمل منها الاوانی لو لاتبزله بالکثرة و یسمیه الهند پتک و فیه فضل صلابة یقطع بها کثیر من الجواهر...». (الجماهر ص 183).
-
تقریس
لغتنامه دهخدا
تقریس . [ ت َ ] (ع مص ) خنک ساختن و آب فسرانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): قرسه البرد و اقرسه ؛ اشتد علیه حتی لایستطیع ان یعمل بیده شیئاً من شدته ... (اقرب الموارد).
-
یعملة
لغتنامه دهخدا
یعملة. [ ی َ م َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث یعمل . ج ، یعملات . (منتهی الارب ). ماده شتر برگزیده ٔ استوار بر کار. ج ، یعملات . (ناظم الاطباء). شترماده ٔ قوی . (یادداشت مؤلف ). آن شتر که کار را شاید. (مهذب الاسماء). || (اِخ ) یعملة یا یوم یعملة؛از روزهای عرب...
-
علی دمشقی
لغتنامه دهخدا
علی دمشقی . [ ع َ ی ِ دِ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن ابی العز دمشقی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . فقیه بود و در سال 731 هَ . ق . متولد شد. وی مدتی عهده دار امر قضاء در دمشق بود و در سال 792 هَ. ق . درگذشت . او راست : 1 - التنبیه علی مشکلات الهدایة، ...
-
احمد نوری
لغتنامه دهخدا
احمد نوری . [ اَ م َ دِ ] (اِخ ) ابوالحسن احمدبن محمد خراسانی نوری . یکی از مشایخ صوفیه . هجویری گوید: وی را مذهبی مخصوص است در تصوف که بمذهب نوری معروف است و پیروان او را نوریه یا نوریان نامند. او رفیق جنید و مرید سری ّ بود و بسیاری از مشایخ از جمله...