کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یعقوبی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یعقوبی کردن
لغتنامه دهخدا
یعقوبی کردن . [ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عاشقی کردن . (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
امیر یعقوبی
لغتنامه دهخدا
امیر یعقوبی . [ اَ ی َع ْ ](اِخ ) قسمی قران کشکی بوده است . (یادداشت مؤلف ).
-
داغ یعقوبی
لغتنامه دهخدا
داغ یعقوبی .[ غ ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کوری : چو یوسف گم شد از دیوان دادش زمانه داغ یعقوبی نهادش .نظامی .
-
ابن واضح یعقوبی
لغتنامه دهخدا
ابن واضح یعقوبی . [ اِ ن ُ ض ِ ح ِ ی َ ] (اِخ ) احمدبن ابی یعقوب . عالم جغرافیائی در مائه ٔ سیم هجری . او راست : کتاب البلدان و آنرا در سال 278 هَ .ق . بپایان رسانیده است .
-
جستوجو در متن
-
نازش کردن
لغتنامه دهخدا
نازش کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نازیدن . بالیدن : و همه مردمان بیرون از قریش او را دوست داشتندی و پدرش به او نازشی کردی . (ترجمه طبری ).بدانسان که شاهان نوازش کنندبدان بندگان نیز نازش کنند. فردوسی .شما هم بدو نیز نازش کنیدبکوشید تا عهد او نشکنید...
-
برمچیدن
لغتنامه دهخدا
برمچیدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: بر + مچ + -یدن ) لامسه کردن و دست مالیدن و سودن عضوی باشد بر عضو دیگر. (برهان ). دست را به نرمی بر بدن کسی مالیدن . (غیاث ) (آنندراج ). آزمودن و تفتیش کردن با دست و سودن و خزیدن و کشیدن . (ناظم الاطباء) : تو د...
-
یعقوب
لغتنامه دهخدا
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن عبدالمؤمن ، مکنی به ابویوسف . سومین از سلاطین موحدین مراکش و پسر عبدالمؤمن مؤسس آن سلسله بود. در سال 555 هَ . ق . در مراکش به دنیا آمد و با مرگ پدر به جای او نشست و به نام منصور بدو بیعت کردند. دوران پرافتخار موح...
-
مهران گشنسب
لغتنامه دهخدا
مهران گشنسب . [ م ِ گ ُ ن َ ] (اِخ ) ژرژ گیورگیس . نسطوریان او را که از دودمانی بسیار عالی بود طرفدار خود کرده و او را به نام گیورگیس تعمید داده بودند. نسب او به پادشاهان میرسید و پدرش والی نصیبین و جدش حاکم انطاکیه ٔ جدید بود که انوشیروان بنا نهاد. ...
-
تبع اصغر
لغتنامه دهخدا
تبع اصغر. [ ت ُب ْ ب َ ع ِ اَ غ َ ] (اِخ ) تبع الاصغر. میرخواند آرد: تبع الاصغر حسان بن تبعالاوسط ، آخرین ِ تبابعه ٔ یمن است چه بعد از وی اختلال به احوال آن مملکت راه یافته هیچیک از ملوک آن ملک را تبع نگفتند... و بروایت ابوالفتح ناصرالدین محمد الخضیب...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِ) حاجت . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (رشیدی ) (آنندراج ). احتیاج . (برهان قاطع). ارب . اربه . مأربه . وطر. (یادداشت مؤلف ) : اگرچه بمانند دیر ودرازبه دانا بودشان همیشه نیاز. بوشکور.ما را بدان لب تو نیاز است در جهان ...
-
استاسیس
لغتنامه دهخدا
استاسیس . [ اُ ] (اِخ ) استادسیس . یکی از مخالفین سلطه ٔ عرب در ایران . استاسیس بسال 150 هَ . ق . در خراسان بنام ابومسلم قیام کرد و درمدتی اندک چنانکه طبری و ابن اثیر روایت کرده اند، سیصد هزار مرد بدو گرد آمدند. از نسب استاسیس در منابع موجوده چیزی بد...
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زَ ] (اِخ ) شهری است به یمن . (منتهی الارب ). شهری معروفست به یمن . نقشه ٔ ساختمان این شهر را محمدبن زیاد مولای مهدی عباسی و فرستاده ٔ رشید به یمن رسم کرد. وی هنگامی که از طرف رشید به یمن رفت این نقطه را برگزید و شهر زبید را بوجود آورد و برای...
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن یحیی . مؤلف تاریخ سیستان آرد: ((پس چون بزرگی یعقوب پیدا گشتن گرفت و ایزد تعالی فتحها همی کرد، ازهر را بر خوارج دوستی بوده بود. قصه ٔ ازهر: ازهربن یحیی بن زهیربن فرقدبن سلیمان بن ماهان بن کیخسروبن اردشیربن قبادبن خسرو ابرب...