کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یشب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یشب
لغتنامه دهخدا
یشب . [ ی َ ] (معرب ، اِ) سنگی است و آن معرب یشم است به ابدال میم به باء مانند لازم و لازب . (از تاج العروس ). مأخوذ از یشپ فارسی و به معنی آن . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). یشم . یشف . معرب یشم و آن سنگی است . یصب . یصم . (یادداشت مؤلف ). و رجوع ...
-
جستوجو در متن
-
یشپ
لغتنامه دهخدا
یشپ . [ ی َ ] (اِ) یشم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). یشب . رجوع به یشم شود.
-
یسب
لغتنامه دهخدا
یسب . [ ی َ ] (اِ) نام سنگی که یشم نیزگویند. (ناظم الاطباء). یشب . یشم . رجوع به یشم شود.
-
یسم
لغتنامه دهخدا
یسم . [ ی َ ] (اِ)یشب . (الفاظ الادویه ص 317). یشم . رجوع به یشم شود.
-
یصم
لغتنامه دهخدا
یصم . [ ی َ ] (معرب ، اِ) یصب . یشب . معرب از یشم فارسی که سنگی قیمتی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یشم شود.
-
حجر اخاطیس
لغتنامه دهخدا
حجر اخاطیس . [ ح َ ج َ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یشب أبیض . (بحر الجواهر چاپی ). و در برخی نسخه های خطی : احاطیس ، الشب الابیض با حاء مهمله و شب بدون یاء آمده است . و در حرف یاءگوید: یشب حجر یتخذ منه خاتم ... و ینفع المعده ...
-
یشف
لغتنامه دهخدا
یشف . [ ی َ ] (اِ) یشب . یشم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). حجرالیشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از اختیارات بدیعی ). و رجوع به یشم شود.
-
یصب
لغتنامه دهخدا
یصب . [ ی َ ] (معرب ، اِ) یصم . معرب از یشب و یشم فارسی که سنگی قیمتی است . (یادداشت مؤلف ). یشم . (ناظم الاطباء). رجوع به یشم شود.
-
طرمینون
لغتنامه دهخدا
طرمینون . [ طَ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی نوعی از سنگ یشب باشد و بهترین آن سبزرنگ است . گویند اگر بر بازو بندند از صاعقه ایمن باشند. (برهان ) (آنندراج ). حجر الیشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی از حجر یشف است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
یشمی
لغتنامه دهخدا
یشمی . [ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به یشم . از یشم . از جنس یشم . (یادداشت مؤلف ). || به رنگ یشم . به رنگ یشب . سبزی که به غبرت زند. سبز مایل به سیاهی که از آمیختن اندکی سرخ و زرد به سبز سیر به دست آید. (یادداشت مؤلف ).
-
یشم
لغتنامه دهخدا
یشم . [ ی َ ](اِ) نام سنگی قیمتی که از چین یا هند می آورند و گویند هرکه آن را با خود داشته باشد از آفت برق ایمن خواهد بود. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). سنگی قیمتی که مایل به سبزی باشد. (غیاث ). سنگ یشم از رودهای ختن خیزد. (حدود العال...
-
توشیع
لغتنامه دهخدا
توشیع. [ ت َ ] (ع مص ) رقم کردن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). نگار کردن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پنبه زدن و درپیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). باغنده ساختن پنبه را بعد زدن یادر ابهام و خنصر پیچیدن رشته را تا ...
-
سبحة
لغتنامه دهخدا
سبحة. [ س ُ ح َ ] (ع اِ) دعا. گویند: قضیت سبحتی . (اقرب الموارد). دعا و ذکر. (منتهی الارب ). || نماز تطوع یعنی نافله ، زیرا نمازگزار در آن تسبیح گو است . (از اقرب الموارد). نماز نفل ، یقال : قضیت سبحتی ؛ ای تطوعی . (منتهی الارب ). || مهره ٔ تسبیح . (...
-
حجر حبشی
لغتنامه دهخدا
حجر حبشی . [ ح َ ج َ رِ ح َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) سنگ یاسم . سنگی است شبیه بزبرجد و تیره و گویند نوعی از زبرجد است و از بلاد حبشه خیزد، و سائیده ٔ او سفیدرنگ میشود. گرم وبسیار تند و منقی و جالی و جهت ازاله ٔ آثار قریب العهد و بیاض و انتشار بدو...