کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یسل
لغتنامه دهخدا
یسل . [ ی َ س َ ] (ترکی ، اِ) جناح لشکر. (ناظم الاطباء). یسال . فوج . (آنندراج ). پره ٔ فوج . (غیاث ). صف چهارتا چهارتا. صف . (یادداشت مؤلف ).- یسل بستن ؛ صف بستن . (یادداشت مؤلف ) : چرخچیان لشکر ظفرقرین ... در کنار اردو یسل بسته پیش نیامدند. (عال...
-
یسل
لغتنامه دهخدا
یسل . [ ی َ س َ ](اِخ ) گروهی از قریش ظواهر مکه . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
یسر کشیدن
لغتنامه دهخدا
یسر کشیدن . [ ی َ س َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) یرش بردن و حمله آوردن و باشتاب و تغیر به سوی کسی روی آوردن است . (فرهنگ لغات عامیانه ).و رجوع به ترکیب یسل کشیدن در ذیل ماده ٔ یسل شود.
-
مرزغ
لغتنامه دهخدا
مرزغ . [ م ُ زِ ] (ع ص ) بارانی که گل ناک کند زمین را. (آنندراج ).أرزغ المطر الارض ؛ بلها و بالغ و لم یسل . (اقرب الموارد). نعت فاعلی است از ارزاغ . رجوع به ارزاغ شود.
-
بسل
لغتنامه دهخدا
بسل . [ ب َ ] (اِخ ) لقب بنی عامربن لوی که طایفه ای از قریش بیرونی مکه اند و آنها دو طایفه بوده اند و طایفه ٔ دویم یسل است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
نبهانی
لغتنامه دهخدا
نبهانی . [ ن َ ] (اِخ ) یوسف بن اسماعیل بیروتی . از محدثان ومؤلفان متأخر عرب است ، مؤلف ریحانةالادب با ذکر نام ده جلد از مصنفات وی آرد: «تا چهل وهشت کتاب بدو منسوب و تماماً در مصر یا بیروت چاپ شده ». او راست :آل طه یا آل خیر نبی جدکم خیرة و انتم خ...
-
جزیره ٔ مصر
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ مصر. [ ج َ رَ ی ِ م ِ ] (اِخ ) محله ای است به فسطاط (مصر) و بدان جهت آنرا جزیره گویند که رود نیل هنگام مد اطراف آنرا با آب احاطه میکند و از فسطاط جدا میسازد. این محل را بازار و جامع و منبر است و از تفرجگاههای مصریان محسوب میشود، زیرا باغ و بس...
-
انفضاج
لغتنامه دهخدا
انفضاج . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) خوی کردن بن موی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تفضج . (از اقرب الموارد). عرق کردن بن موی بحدی که روان نشود. (یادداشت مؤلف ). یقال انفضج عرقاً؛ اذا عرقت اصول شعره و لم یسل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گ...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) (متوفی بعد از 600 هَ . ق .) عبدالمنعم بن عمر، مکنی به ابوالفضل جیلانی اندلسی . از مشاهیر ادبا و اطبای اندلس بود. در کحالی و طبابت مهارتی به سزا و در فنون شعر و ادب دستی توانا داشت . او به شام رفته و در مدح صلاح الدین ایوب...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [اَل ْ لاه ] (اِخ ) خدای سزای پرستش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ). علم است برای ذات واجب الوجود. (متن اللغة). نام خداوند تبارک و تعالی . اصل این کلمه الاه (اله ) بود، الف و لام تعریف بدان درآمد و همزه بجهت تخفیف افتاد و «اﷲ» گردید....
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن . منجیک .جهان دختر خواجگی را همی بدو داد چون باز کرد از لبن . فرخی .وان گل سوس...