کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یسارة
لغتنامه دهخدا
یسارة. [ ی َ رَ ] (ع مص ) یسر. (ناظم الاطباء). رجوع به یسر شود. || اندک شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ).
-
یسرت
لغتنامه دهخدا
یسرت . [ ی ُ رَ ] (ع اِمص ) یسر. یسره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یسر و یسرة شود.
-
ابومالک
لغتنامه دهخدا
ابومالک . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ماجدبن یسر. محدث است و ابوبشر از او نوشته است .
-
عودالیسر
لغتنامه دهخدا
عودالیسر. [ دُل ْ ی ُ ] (ع اِ مرکب ) نزد جمعی چوب اناغورس است بسبب خاصیت او در یسر ولادت . و بعضی بجهت قضای حوایج و یسر آن چوب خطمی و چوب محلب ، و قومی اراک را دانسته اند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
عوص
لغتنامه دهخدا
عوص . [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) سختی و دشواری . مقابل امکان و یسر. || نهر فیه عوص ؛ نهری که هر بار بصورتی روان شود. (از اقرب الموارد).
-
اسر
لغتنامه دهخدا
اسر. [ اُ ] (اِخ ) شهری بحزن از زمین بنی یربوع بن حنظلة و نیز یُسُر گویند. (معجم البلدان از نصر).
-
عسر
لغتنامه دهخدا
عسر. [ ع ُ س ُ ] (ع اِمص ) دشواری . خلاف یُسر. (منتهی الارب ). || قلت و کمی ذات الید و مال . (از اقرب الموارد). عُسر. و رجوع به عسر شود.
-
یسرة
لغتنامه دهخدا
یسرة. [ ی َ رَ ] (ع اِ) سوی دست چپ . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (دهار). سوی چپ ، خلاف یَمْنَة. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یسر و یسار شود.
-
حجرالماسکه
لغتنامه دهخدا
حجرالماسکه . [ ح َ ج َ رُل ْ س ِ ک َ ] (ع اِ مرکب ) اکتمکت .حجرالبهت . حجرالعقاب . حجرالنسر. یسر . رجوع به حجرالولادة و حجر العقاب شود.
-
عمار
لغتنامه دهخدا
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن ابی یسر کعب بن عمرو انصاری . رجوع به عمار انصاری (ابن کعب بن عمرو...) شود.
-
تیاجر
لغتنامه دهخدا
تیاجر. [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) (از «ی ج ر») مثل تیاسر از یسر، تیاجر از، عدول از. بازگشتن . برگشتن از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
حب هان
لغتنامه دهخدا
حب هان . [ ح َب ْ ب ِ ] (اِ مرکب ) قاقله ٔ صغیر. هال . هیل بوا. هِل . || تین الفیل . || تخم گل یُسر. حب البلوغ .
-
خار و خرما
لغتنامه دهخدا
خار و خرما. [ رُ خ ُ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از تنگی و فراخی و شدت و فرج و غم و شادی و عسر و یسر و امثال آنهاست .
-
عسارة
لغتنامه دهخدا
عسارة. [ ع َ رَ ](ع مص ) دشوار گردیدن . (از منتهی الارب ). ضد یسر. (ازاقرب الموارد). || تنگ و سخت گردیدن زمان . || دشوار شدن زادن بچه برای زن . || بیرون نیامدن آنچه در شکم بود. || خلاف کردن . (از منتهی الارب ). عُسر. رجوع به عسر شود.
-
مستعقب
لغتنامه دهخدا
مستعقب . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) پیرو. دنبال کننده : هر آنچه بغایت رسد ناچار نهایت مستعقب آن شود. (مرزبان نامه ). شدت مستلزم فرج است و عسر مستعقب یسر. (تجارب السلف ).