کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یسار
لغتنامه دهخدا
یسار. [ ی َ ] (اِخ ) ابن مسلم یا ابن عثمان ، برادر ابومسلم صاحب الدعوه و جد علی بن حمزةبن عمارةبن حمزةبن یسار اصفهانی است . (از یادداشت مؤلف ).
-
یسار
لغتنامه دهخدا
یسار. [ ی َ ] (اِخ ) نام غلامی رسول (ص ) را که راعی و شبان شتران آن حضرت بود. صحابی است و به دست عرینین کشته شد. قصه ٔ او در سیر آمده است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 272 و 335 و حبیب السیر ج 1 ص 151 شود.
-
یسار
لغتنامه دهخدا
یسار. [ ی َ ] (ص ) روی و سیمای نامبارک و نامیمون . (ناظم الاطباء). شخصی را گویند که او میمنت ندارد و دیدن روی او نامبارک است . (برهان ). شوم و نامبارک . (آنندراج ) : نشسته مدعیانند از یمین و یسارخدای را که بپرهیز از یساری چند. ظهوری (از آنندراج ).غیر...
-
یسار
لغتنامه دهخدا
یسار. [ ی َ ] (ع اِ) دست چپ . ج ، یُسر، یُسُر. (از ناظم الاطباء) (غیاث ). دست چپ ، و اسار لغتی است در آن . (منتهی الارب ). دست چپ . (دهار) (مهذب الاسماء). دست چپ از دو دست تن آدمی . (یادداشت مؤلف ) : یمن همه بزرگان اندر یمین اوست یسر همه ضعیفان اندر...
-
یسار
لغتنامه دهخدا
یسار. [ ی َ س ْ سا ] (ع اِ) یَسار. دست چپ . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به یَسار شود. || کمی و اندکی . گویند: انظرنی حتی یسار؛ یعنی اندکی منتظر من باش . (ناظم الاطباء).
-
یسار
لغتنامه دهخدا
یسار. [ ی ِ ] (ع اِ) یَسار. دست چپ .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به یَسار شود.
-
یسار
لغتنامه دهخدا
یسار. [ ی ِ ] (ع مص ) میاسرة. نرمی کردن با کسی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
کان یسار
لغتنامه دهخدا
کان یسار. [ی َ ] (ص مرکب ) توانگر و مالدار. || صاحب جمعیت بسیار. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بکنایت یعنی بسیار بخشنده ، مثل کان یمین .
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن یسار. رجوع به احمدبن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب شود.
-
ابوایوب
لغتنامه دهخدا
ابوایوب . [ اَ اَی ْ یو ] (اِخ ) کنیت سلیمان بن یسار. یکی از فقهای سبعه ٔ مدینه . رجوع به سلیمان بن یسار... شود.
-
یساری
لغتنامه دهخدا
یساری . [ ی َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یسار و آن نام قومی از عرب بوده در سرزمین سماوه که آنان را آل یسار می نامیدند. (از لباب الانساب ).
-
صدقة
لغتنامه دهخدا
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن یسار جزری مکی . تابعی است .
-
ابوالحباب
لغتنامه دهخدا
ابوالحباب . [ اَ بُل ْ ح ُ ] (اِخ ) کنیت سعیدبن یسار.