کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یس
لغتنامه دهخدا
یس . [ ی َس س ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیر کردن و رفتن . (ناظم الاطباء).
-
یس
لغتنامه دهخدا
یس . [ یاسین ] (اِخ ) ابن زین الدین حمصی شافعی مشهور به علیهمی . رجوع به علیهمی ... شود.
-
یس
لغتنامه دهخدا
یس . [ یاسین ] (اِخ ) نام سوره ٔ 36 از قرآن مجید، پیش از سوره ٔ صافات و پس از سوره ٔ ملائکه ، دارای 83 آیه و آن مکیه است . (یادداشت مؤلف ). نام سوره ای از قرآن مجید و در حقیقت این اسم مبارک آن حضرت (ص ) است و اشاره است به یاسید. (آنندراج ) (غیاث ). ...
-
واژههای مشابه
-
کتی یس
لغتنامه دهخدا
کتی یس . [ ک ِ ی ُ ] (اِخ ) نام یکی از دو رود در آسیای صغیر که شهر پرگاموس در کنار آن بود. این رود و رود دیگر که به سلی نوس موسوم بود اکنون به پرگاماچای معروفند و برود کاایک می ریزند. (ایران باستان ج 3 ص 2149).
-
آل یس
لغتنامه دهخدا
آل یس . [ ل ِ یا سین ] (اِخ ) آل یاسین . خاندان رسول صلوات اﷲعلیه .
-
فیلی یس
لغتنامه دهخدا
فیلی یس . [ی ِس ْ ] (اِخ ) یکی از بلاد شمال شرقی پلوپونزوس بوده که مردم آن نخست از نژاد آکائیا بودند. (از تعلیقات نصراﷲ فلسفی بر ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دو کولانژ).
-
پارهازی یس
لغتنامه دهخدا
پارهازی یس . [ ی ُ ] (اِخ ) نقاش یونانی رقیب زوکسیس . مولد وی بمائه ٔ چهارم قبل از میلاد در افسس بود.
-
اس پرثی یس
لغتنامه دهخدا
اس پرثی یس . [ اِ پ ِ ثی ی ِ ] (اِخ ) پسر آن ِریست یکی از معاریف و ثروتمندان اسپارت که با پُولیس پسر نیکُلااُس حاضر شد نزد خشیارشا رفته از جهت کشته شدن رسولان داریوش ترضیه بدهند. بنابراین اسپارتیان این دو تن را نزد ایرانیان فرستادند چنانکه کسان را بم...
-
جستوجو در متن
-
یسن
لغتنامه دهخدا
یسن . [ یاسین ] (اِخ ) مخفف یاسین . رجوع به یاسین و یس شود.
-
صفی السباب
لغتنامه دهخدا
صفی السباب . [ ص ُ یُس ْ س ِ ] (اِخ ) موضعی است به مکه . رجوع به سباب شود.
-
قری السقی
لغتنامه دهخدا
قری السقی . [ ق َ ری یُس ْ س َ ] (اِخ ) جایی است در یمامه . (معجم البلدان ).
-
غوردیوس
لغتنامه دهخدا
غوردیوس . [ غ ُ یُس ْ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گردیوس . رجوع به گردیوس و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
لیثمی السمرقندی
لغتنامه دهخدا
لیثمی السمرقندی . [ ل َ ث َ می یُس ْ س َ م َ ق َ ](اِخ ) رجوع به نصربن محمد شود. (الاعلام زرکلی ج 3).