کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یراق کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یراق کرده
لغتنامه دهخدا
یراق کرده . [ ی َ ک َ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) حاضر و آماده . رجوع به یراق کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
گرک یراق
لغتنامه دهخدا
گرک یراق . [ گ َ رَ ی َ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) حامی . پشتیبان . دافع از کسی .
-
یراق باف
لغتنامه دهخدا
یراق باف . [ ی َ ] (نف مرکب ) که بافتن ریشه های زرین یا سیمین اطراف جامه پیشه دارد. (یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) یراق بافته . بافته شده به گونه ٔ یراق یا با یراق . مطرز.
-
یراق بافی
لغتنامه دهخدا
یراق بافی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) عمل بافتن یراق . || حرفه و شغل یراق باف . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) دکان یراق باف .
-
یراق بند
لغتنامه دهخدا
یراق بند. [ ی َ ب َ ] (نف مرکب ) که یراق بندد.- امثال :جهود یراق بند نمی خواهد . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یراق شود.
-
یراق بندی
لغتنامه دهخدا
یراق بندی . [ ی َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل بستن یراق .
-
یراق دوزی
لغتنامه دهخدا
یراق دوزی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) دوختن رشته های زرین یا سیمین بر کنار جامه . (یادداشت مؤلف ). طرازدوزی . و رجوع به یراق شود.
-
جستوجو در متن
-
نعل زده
لغتنامه دهخدا
نعل زده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به معنی نعل بسته باشد و کنایه از اسبی است که جمع اسباب و ضروریات اورا ساخته و مستعد کرده باشند از جهت سفر. (برهان قاطع) (از آنندراج ). نعل کرده . نعل بسته . اسب آماده برای مسافرت . (از ناظم الاطباء). اسب مجهز...
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َ ] (اِ) پوست نازک رنگینی که در میان درز کفش و یراق زین اسب و جز آن ازبرای خوش آیندگی بدوزند و بعضی از یراق اسب را نیز به آن دوزند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). پوستی را نازک کرده ملون به الوان مختلف کنند و بر رویهای کفش ...
-
یرغ
لغتنامه دهخدا
یرغ . [ ی َ رَ ] (ترکی ، اِ) به معنی یراغ است که اسب سواری کرده شده و آزموده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یرق . یراغ . سوغانی .اسب آزموده ٔ ایلغاری . (یادداشت مؤلف ) : شتابنده را اسب صحراخرام یرغ داده به زانکه باشد جمام . نظامی .و رجوع ...
-
یراغ
لغتنامه دهخدا
یراغ . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) اسبی را گویند که از بسیاری سواری قابلیت آن را پیدا کرده باشد که بر او سوار شده و از جایی به جایی ایلغار کنند یعنی بزودی بروند. (برهان ) (لغت فرس اسدی ). اسب آزموده ٔ ایلغاری . (از اقبالنامه ٔ نظامی ص 24) (از ناظم الاطباء). ...
-
خان عالم
لغتنامه دهخدا
خان عالم . [ ن ِ ل َ ] (اِخ ) برخورداربیک . یکی از امراءو بزرگان هند است که در دوره ٔ شاه عباس اول بسفارت از طرف جهانگیرشاه ملک هند با اسباب و یراق و تجملات بزرگانه به ایران آمد و در وقت بازگشت شاه عباس نیز زینل بیک بیگدلی شاملوتو شمال باشی را متقابل...
-
کلیجه
لغتنامه دهخدا
کلیجه . [ ک ُج َ / ج ِ ] (اِ) جامه ٔ پنبه دار آجیده کرده . (ناظم الاطباء). جامه ٔ پنبه دار آجیده . کلیچه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیچه شود. || جامه ٔ نیم آستین کوتاه تر از قبا که در روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). قسمی لباس که بر روی دیگر جام...