کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یخچال طبیعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یخچال بان
لغتنامه دهخدا
یخچال بان . [ ی َ ] (ص مرکب ) یخچال وان . آنکه مراقبت و نگهبانی یخچال را بعهده دارد. (یادداشت مؤلف ). یخچالدار. کسی که به بستن آب در زمینهای یخچال برای یخ شدن و ریختن قطعات یخ بسته در گودالهای یخچال و نگهداری آن اشتغال دارد.
-
یخچال بانی
لغتنامه دهخدا
یخچال بانی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) یخچال وانی . عمل و شغل یخچال بان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یخچال بان شود.
-
اﷲآباد یخچال
لغتنامه دهخدا
اﷲآباد یخچال . [ اَل ْ لاه دِ ی َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان جرقویه بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا، در 72 هزارگزی خاور شهرضا متصل به راه ماشین رو وازنه . جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 66 تن هستند که مذهب تشیع دارند و بزبان فارسی سخن میگویند. (از فرهنگ ...
-
جستوجو در متن
-
توچال
لغتنامه دهخدا
توچال . [ ت َ / تُو ] (اِ مرکب ) یخچال طبیعی بر قلل کوههای بلند. یخچالهای طبیعی . جائی ازکوهستان که در آن یخ طبیعی از قدیم گرد شده باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
یخ گیر
لغتنامه دهخدا
یخ گیر. [ ی َ ] (اِ مرکب ) انبری برای برداشتن یخ . انبرگونه ای که بدان یخ خرد در گیلاسها و لیوانها ریزند. انبر برای برگرفتن یخ و افکندن آن در ظرف آبخوری و شربتها و غیره . || قلابی برای ریختن قطعات یخ طبیعی از زمینهای مجاور یخچال به داخل گودها. آکج . ...
-
خودکاوند
لغتنامه دهخدا
خودکاوند. [ خوَدْ / خُدْ وَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بالای بخش طالقان شهرستان تهران واقعدر 9هزارگزی جنوب خاوری شهرک . این دهکده کوهستانی وسردسیر و دارای 400 تن سکنه است . آب آن از چشمه و زه آب رود محلی و محصول آن غلات و گردو و لبنیات . شغل اهالی ز...
-
دریاچه
لغتنامه دهخدا
دریاچه . [ دَرْ چ َ / چ ِ ] (اِمصغر) مصغر دریا. دریای خرد. آبی ایستاده و وسیع محاط به خشکی چون دریاچه ٔ ساوه و دریاچه ٔ زره ، و بحر خزر که دریاچه ای است . (یادداشت مرحوم دهخدا). دریای کوچک و دریای محدود و آبگیر و برکه . (ناظم الاطباء). اُبَیحِر. بحیر...
-
قزوین
لغتنامه دهخدا
قزوین . [ ق َزْ ] (اِخ ) از شهرهای مشهور ایران است و تا ری بیست وهفت فرسنگ و تا ابهر دوازده فرسنگ فاصله دارد. این شهر دراقلیم چهارم قرار دارد. طول آن 75 درجه و عرض آن 37درجه است . ابن فقیه گوید: نخستین بنیادگذار این شهر شاپور ذوالاکتاف بود که ابهر را...