کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یا و دال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یا و دال
لغتنامه دهخدا
یا و دال .[ وُ ] (ترکیب عطفی ) به واو عاطفه اسم دو حرف است (ی .د) حرف «یا» بشکلی که در مفردات می نویسند در تقویم علامت برج دلو است و هم علامت مشتری و دال علامت برج اسد است و هم علامت عطارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
فاعتبروا یا اولی الابصار
لغتنامه دهخدا
فاعتبروا یا اولی الابصار. [فَعْ ت َ ب ِ رو یا اُ لِل ْ اَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) در مقام شگفتی از چیزی یا کاری یا گفتاری بر زبان رانند. پس عبرت گیرید ای دارندگان چشم (بینایان ).
-
یا ولی ا
لغتنامه دهخدا
یا ولی ا. [ وَ لی یُل ْ لاه ](اِ مرکب ) در تداول عوام ، فرنی . (یادداشت مؤلف ).
-
یا ولی اللهی
لغتنامه دهخدا
یا ولی اللهی . [ وَ لی یُل ْ لا هی ] (ص نسبی ) در تداول عامیانه ، فرنی فروش . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
طاق یا جفت
لغتنامه دهخدا
طاق یا جفت . [ ج ُ ] (اِ مرکب ) بازیی است . رجوع به طاق شود.
-
اله گی یا
لغتنامه دهخدا
اله گی یا. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) نام شهری بود در نزدیک فرات (از کشور عراق کنونی ). رجوع به تاریخ ایران باستان ص 2475 شود.
-
تاریخ جایی یا امری بودن
لغتنامه دهخدا
تاریخ جایی یا امری بودن . [ خ ِ اَ دَ ](مص مرکب ) از همه ٔ گذشته ٔ آن ، بجزئیات آگاه بودن .
-
کار گره شدن یا بودن
لغتنامه دهخدا
کار گره شدن یا بودن . [ گ ِ رِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر نیامدن حاجت . (آنندراج ) : ز سخت گیری زلف تو کار من گره است وگرنه هیچ گره نیست بی گشاد اینجا.مولانا لسانی شیرازی (ازآنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
دیوار هالک
لغتنامه دهخدا
دیوار هالک . [ دی ل َ ] (اِ مرکب ) دیوار مالک ؟ وصعة (مرغی است ). (زمخشری ). دال بزه . (یادداشت مؤلف ). مرغی شبیه گنجشک و خردتر از آن . (ناظم الاطباء). دال وژه . دال پژه . کاسکنه . (مقدمة الادب زمخشری ). رجوع به دال بزه شود.
-
دالدوز
لغتنامه دهخدا
دالدوز. (نف مرکب ) دوزنده ٔ دال ، و دال نقشها بود که بر جامه دوزند. دوزنده ٔ نقش ها بشکل دال . قلاب دوز. (دیوان نظام قاری ص 199). آنکه نقش بر جامه دوزد : گوشی از دو گل که دالدوزان در شرب مقفل اندازند. (نظام قاری ، دیوان البسه ص 134).
-
پرستو
لغتنامه دهخدا
پرستو. [ پ َ رَ / پ ِ رِ ] (اِ) طایر خُرد معروف که پشت و دم آن سیاه و سینه ٔ سفید دارد و در سقف خانه و مساجدآشیانه سازد. (از رشیدی ). بمعنی پرستک است که خطّاف باشد و بعضی گویند پرستو وطواط است که آن خطّاف کوهی باشد. (برهان ). پرستوک . پرستک . خطّاف ....
-
سالخورد
لغتنامه دهخدا
سالخورد. [ خوَر / خَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ) بسیار سال . پیر. معمر و او را سالخورده هم میگویند. (برهان ). بسیارسال برخلاف خورده سال .صاحب بهار عجم سال خورد را بواو نوشتن در رسم الخط خطا دانسته . (آنندراج ). پیر. (غیاث ). پیر فرتوت . (رشیدی ). معمر. س...
-
دال
لغتنامه دهخدا
دال . (ع ص ) زن فربه و سمین . زن فربه . (مهذب الاسماء) (دهار). || ج ِ دالة،شهرت . (منتهی الارب ).