کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یأفوخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یأفوخ
لغتنامه دهخدا
یأفوخ . [ ی َءْ ] (ع اِ) یافوخ . محل التقای استخوان مقدم سر به استخوان مؤخر سر و تشتک و جاندانه و یافوخ نگویند مگر وقتی که صلب و سخت باشد. (ناظم الاطباء). جایی از سر کودک که می جنبد. (از اقرب الموارد). نرمه ٔ سر که در حالت شیرخوارگی متحرک باشد به ه...
-
واژههای مشابه
-
یافوخ
لغتنامه دهخدا
یافوخ . (ع اِ) محل التقای استخوان مؤخر سر. تشتک . جاندانه . و یافوخ نگویند مگر وقتی که صلب و سخت باشد. (ناظم الاطباء). نرمه ٔ سر که در حالت شیرخوارگی متحرک باشد و آن را جاندانه ٔ کودک نیز گویند.به هندی تالو نامند. (آنندراج ). جایی از سر کودک که متحر...
-
جستوجو در متن
-
یفخ
لغتنامه دهخدا
یفخ . [ ی َ ] (ع مص ) رسیدن یافوخ کسی را. || زدن بر یافوخ کسی . (منتهی الارب ). رجوع به یافوخ شود.
-
یوافیخ
لغتنامه دهخدا
یوافیخ . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یافوخ . (ناظم الاطباء) (دهار). ج ِ یافوخ ، به معنی جان دانه ٔ کودک . (آنندراج ). و رجوع به یافوخ شود.
-
میفوخ
لغتنامه دهخدا
میفوخ . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از یفخ ، آنکه زخم و ضرب به یافوخ و جاندانه ٔ او رسیده است . (یادداشت مؤلف ). بر یافوخ زده شده . (ناظم الاطباء). بر یافوخ زده شده و ضرب رسیده بر آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
افخ
لغتنامه دهخدا
افخ . [ اَ ] (ع مص ) بر یافوخ زدن . (ناظم الاطباء). زدن یافوخ (جائی از پیش سر که در کودکی نرم و جنبان می باشد) را. (منتهی الارب ). بر افراز پیش سر زدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
تشنک
لغتنامه دهخدا
تشنک . [ ت َ ن َ ] (اِ) از پیش سر، جایی را گویند که در کودکی نرم و جهنده میباشد وآن را به عربی یافوخ خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ازفرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء). و جاندانه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). و رجوع به یافوخ و جاندانه شود.
-
یآفیخ
لغتنامه دهخدا
یآفیخ . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ فوخ . (تاج العروس ) (مهذب الاسماء). رجوع به یافوخ شود.
-
لامعة
لغتنامه دهخدا
لامعة. [ م ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث لامع. || (اِ) جان دانه ٔ کودک . (منتهی الارب ). یافوخ .
-
دماع
لغتنامه دهخدا
دماع . [ دُم ْ ما ] (ع اِ) آب که از تاک جهد در بهاران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جان دانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یافوخ . دماعة. و رجوع به یافوخ و جان دانه شود. || آب چشم که ...
-
عفرة
لغتنامه دهخدا
عفرة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) سرخی پشت آهو مایل به سپیدی . (منتهی الارب ). رنگ اعفر. (از اقرب الموارد). رجوع به اعفر شود. || عفرة البرد؛ اول سرما. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موی قفای شیر و خروس . (منتهی الارب ). موی پشت و قفا در شیر و خروس و غیره...
-
آهیانه
لغتنامه دهخدا
آهیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) استخوان بالای مغز از کاسه ٔ سر. قحف . || صاحب جهانگیری گوید در بعض فرهنگها به معنی کاسه ٔ سر [ جمجمه ] و شقیقه نیز آمده است . || کام . فک اعلی یعنی آنجای که بحلقوم نزدیک و به عربی حنک باشد. (برهان ). || عظم مصفات : القحف ؛...
-
جاندانه
لغتنامه دهخدا
جاندانه .[ دا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) از پیش سر جائی را گویند که در کودکی نرم و جهنده میباشد. و بعربی یافوخ گویند. (برهان ) (آنندراج ). در لهجه ٔ شیرازی یافوح ، ملاج . موضعی در قسمت قدّامی سر کودکان که از هنگام ولادت تایکسالگی بکلی نرم است . (از اختیا...