کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یامان و یارا بگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یارا
لغتنامه دهخدا
یارا. (ترکی ، اِ) زخم و جراحت . (ناظم الاطباء).
-
یارا
لغتنامه دهخدا
یارا. (اِ) صورتاً صفت فاعلی دائمی است از یارستن ، مانند گویا و بینا اما استعمال کلمه در معنی اسم معنی است و مرادف توانائی . || قوت و قدرت و توانایی و زهره و دلیری . (برهان ). قوت و توانایی و طاقت . (غیاث ). قوت و قدرت و توانایی و مقاومت و دلیری و شجا...
-
بابی بگیری
لغتنامه دهخدا
بابی بگیری . [ بی ب ِ ] (حامص مرکب ) دستگیری بابی ها یعنی پیروان سیدعلیمحمد باب و آن چنانست که پس از سؤقصد به ناصرالدین شاه از طرف طرفداران باب ، بنا بفرمان شاه برای تعقیب و محاکمه و مجازات آنان بدستگیری ایشان اقدام شد و این اصطلاح از آنجا بوجود آمد...
-
شکار گشتن
لغتنامه دهخدا
شکار گشتن . [ ش ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شکار گردیدن . شکار شدن . (یادداشت مؤلف ) : شکار یکی گشتی ازبهر آنک مگر دیگری را بگیری شکار. ناصرخسرو.و رجوع به شکار شدن و شکار گردیدن شود.
-
کیت
لغتنامه دهخدا
کیت . (ادات استفهام + ضمیر) («کی »، ادات استفهام + «ت »، ضمیر متصل مفعولی و اضافی ) کی تو را. چه کس تو را : ور بگیری کیت جستجو کندنقش با نقاش چون نیرو کند؟مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 159).
-
مفاداة
لغتنامه دهخدا
مفاداة. [ م ُ ] (ع مص ) کسی را از اسیری بازخریدن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن . و مبرد گوید: مفاداة آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر ...
-
درحین
لغتنامه دهخدا
درحین . [ دَ ](ق مرکب ) فی الحال . دردم . درحال . فوراً : دشمن جاه ورا زهره و یارا نبودکآنچه او گوید درساعت و درحین نکند.سوزنی .
-
مزمزان
لغتنامه دهخدا
مزمزان . [ م َ م َ ] (نف مرکب ،ق مرکب ) مکنده ٔ اندک زمانی . (ناظم الاطباء). در حال مزیدن . در حال اندک اندک مکیدن : لقمه ٔ مراد بگیری و گرد سی و سه دندان و گرد جایگاه بسیاری بگردانی و مزمزان می خوری تا مزه بیابی . (معارف بهأولدص 55). هَرشَفة؛ مزمزا...
-
آدخ
لغتنامه دهخدا
آدخ . [ دَ ] (ص ) خوب . نغز. نیکو. میمون . مسعود. خجسته . مبارک . دَخ : روز تو هرگز بایمان سعد و میمون کی شودچون تو بر ابلیس ملعون خویشتن مفتون کنی گر بشارستان علم اندر، بگیری خانه ای روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی . ناصرخسرو.|| (اِ) بلندی در ...
-
بی خطا
لغتنامه دهخدا
بی خطا. [ خ َ ] (ص مرکب ) دور از خطا و اشتباه . بیگنه . غیرمقصر : ملک آن تست و شاهی فرمای هرچه خواهی گر بیگنه بسوزی ور بیخطا بگیری . سعدی .بنده ام گر بی گناهی میکشدراضیم گر بی خطایی میزند.سعدی .
-
ستبرا
لغتنامه دهخدا
ستبرا. [ س ِ ت َ ] (اِ مرکب ) از: (ستبر، سطبر + ا، عمق ) : و آن درازی نخستین را خاصه درازا خوانند و طول خوانند و دوم را پهنا و عرض خوانند و سوم را ستبر او عمق خوانند. (دانشنامه ٔ علایی ص 74). اماآنکه اندر جسم بود از درازا و پهنا و ستبرا آنچه معروفست ...
-
نطق
لغتنامه دهخدا
نطق . [ ن ُ طُ ] (اِ) در تداول ، نطق کشیدن ، دم زدن . جیک زدن . لب باز کردن . اندک اعتراضی کردن . گویند: از ترس هیچکس جرأت ندارد نطق بکشد. || نطق درنیامدن از کسی ؛ کسی را یارا و جرأت لب به اعتراض گشودن نبودن . گویند: چنان زهر چشمی گرفته است که از ا...
-
شبان زاده
لغتنامه دهخدا
شبان زاده . [ ش ُ /ش َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پسر چوپان . چوپان زاده . از نسل چوپان و شبان . فرزند شبان : شبان زاده ای را چنان در کناربگیری و از کس نیایدت عار. فردوسی .یکی تاج با او بد و مهر شاه شبان زاده را آرزو کرد گاه که ساسان شبان و شبا...
-
فرس
لغتنامه دهخدا
فرس . [ ف ُ ](اِخ ) ج ِ فارس به سکون راء و معنی فرس پارسایان است و به تازی پارسی را فارسی نویسند. (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 8). نامی است که در کتب عربی به صورت جمع مکسربرای «فارسی » به کار رفته است و به معنی پارسیان و ایرانیان است : گفتند: پسر او در ...
-
شهره
لغتنامه دهخدا
شهره . [ ش َ رَه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شهراه و شاهراه . شارع و راه بزرگ و وسیع. (ناظم الاطباء) : بر سر شهره ِ عجزیم کمر بربندیم رخت همت ز رصدگاه خطر بربندیم . خاقانی .جان از پی گرد موکب توبر شهره ِ ترکتاز بستیم . خاقانی .بر شهره ِ منزل کواکب اجرام بروج...