کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یال 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عثلول
لغتنامه دهخدا
عثلول . [ ع ُ ] (ع اِ) پی گردن اسب که بر آن یال روید. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
اصفر خالص
لغتنامه دهخدا
اصفر خالص . [ اَ ف َ رِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از رنگهای اسب است چنانکه اگر زردی اسب خالص و همانند رنگ زر باشد و موی یال و دم آن سرخی باشد که بسپیدی زند، آنگاه گویند اصفر خالص . و اگر با همین رنگ یال و دم آن سپید باشد چنین اسبی را اصفر فاضح خو...
-
هیگر
لغتنامه دهخدا
هیگر.[ هََ / هَِ گ َ / هی گ َ ] (اِ) اسب کمیت و معنی ترکیبی آن اسب کهر است چه هی به معنی اسب است و کهر نیز نام رنگ کمیت ، اسب سیاهی است که به سرخی زند و یال وزانوهایش سیاه باشد و آن را به ترکی قراکهر گویند یعنی سیاه کهر. (آنندراج ) (انجمن آرا). اسب س...
-
ثلثین
لغتنامه دهخدا
ثلثین . [ ث ُ ث َ ] (ع اِ) دو ثلث . || قسمی از خط عربی . (ابن الندیم ). قطّ قلم ثلثین به پهنای موی یال برذون است .
-
یالا
لغتنامه دهخدا
یالا. [ یال ْ لا ] (صوت ) در تداول عامه مخفف «یااﷲ» است و آن به گاه شتاب کردن خواستن یا به شتاب کردن داشتن گفته شود: یالا، زودباش ! عجله کن ! و رجوع به یااﷲ ذیل «یا» شود.
-
اژدهاسار
لغتنامه دهخدا
اژدهاسار. [ اَ دَ ] (ص مرکب ) اژدهاسر. که سری مانند اژدها دارد : نگه کرد شاه آن یلی یال و برزبکف کوه کوب اژدهاسار گرز.اسدی .
-
بی شبانی
لغتنامه دهخدا
بی شبانی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) بی چوپانی . بی نگهبانی . بی پاسبانی : شد از بی شبانی رمه تال و مال همه دشت تن بود بی دست و یال . فردوسی .رجوع به شبانی شود.
-
بش
لغتنامه دهخدا
بش . [ ب ُ / ب َ ](اِ) بشک . فش . پش . کاکل آدمی . (برهان ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). در اوستا، برش «اسفا 1:2 ص 14» استی ، برزه ، بارز (پس گردن ) «اشتق 220». رجوع به بشن ، بشک ، فش و حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین و فرهنگ شاهنامه ٔ شفق شود. || موی گردن و ...
-
پیغال
لغتنامه دهخدا
پیغال . (اِ مرکب ) (از پیغ، بمعنی چیزی نوک تیز + َال ، ادات نسبت ) نیزه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). رمح : دریغ آن سر و برز و آن یال اوهم آن تیر و آن تیغ و پیغال او.(از فرهنگ اسدی ).
-
فریضه گردیدن
لغتنامه دهخدا
فریضه گردیدن . [ ف َ ض َ / ض ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) واجب شدن . فرض شدن : بر ایشان واجب و فریضه گردد که چون یال برکشند خدمتهای پسندیده نمایند. (تاریخ بیهقی ).
-
اصفر فاضح
لغتنامه دهخدا
اصفر فاضح . [ اَ ف َ رِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از رنگهای اسب است یعنی اسب زردی که یال و دم آن سپید باشد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 19). و رجوع به اصفر خالص شود.
-
اورد
لغتنامه دهخدا
اورد. [ اَ رَ ] (ع اِ) از رنگهای اسب است . هرگاه اسب تمامی سرخ و یال و دم آن سیاه باشد اورد نامیده میشود و جمع آن وِراد است . (صبح الاعشی ج 2 ص 18).
-
اعریراف
لغتنامه دهخدا
اعریراف . [ اِ ] (ع مص ) آماده گردیدن بدی را: اعرورف اعریرافاً؛ آماده گردید بدی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهیای بدی شدن . (از اقرب الموارد). || موج برآوردن دریا: اعرورف البحر؛ موج برآورددریا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). متراکم شدن وبرآ...
-
گوپال
لغتنامه دهخدا
گوپال . (اِ) عمود و گرز آهنین . (برهان ). گرز و عمود. (آنندراج ) : چو بینند تاو بر و یال من به جنگ اندرون زخم گوپال من . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 348).چو دیوان بدیدند گوپال اوی بدرّید دلْشان ز چنگال اوی . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 349).مگر...
-
کوبنده
لغتنامه دهخدا
کوبنده . [ ب َ دَ / دِ] (نف ) آنکه کوبد. (فرهنگ فارسی معین ) : عمودی که کوبنده هومان بودتو آهن مخوانش که موم آن بود. فردوسی .کنون این برافراخته یال من همان زخم کوبنده کوپال من . فردوسی .بدو گفت رستم که گرز گران چو یازد ز بازوی گندآوران نماند دل سنگ و...