کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یافه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یافه
لغتنامه دهخدا
یافه . [ ف َ / ف ِ ] (ص ) بیهوده . (لغت فرس ) . هرزه و بیهوده . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا). بیهوده و یاوه و باطل و بی معنی و هرزه . (ناظم الاطباء) : کی کردار بر اورنگ بزرگی بنشین می گردان که جهان یافه و گردانستا. دقیقی .سوی کاردانانش نامه نوشت که ...
-
جستوجو در متن
-
یاف
لغتنامه دهخدا
یاف . (ص ) یافه . بیهوده . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). بیهوده و یاوه و باطل . (از ناظم الاطباء). || گمشده . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). رجوع به یافه شود.
-
یافکون
لغتنامه دهخدا
یافکون .[ ] () صاحب آنندراج این صورت را آورده و نوشته است : یعنی میگردانند و دروغ میگویند- انتهی . آیا صورتی از یؤفکون و یا یافه گوی است ؟ (یادداشت لغتنامه ).
-
درا
لغتنامه دهخدا
درا. [ دَ ] (نف مرخم ) مخفف دراینده . و آن بیشتر به صورت ترکیب آید، چنانکه : خام درا.هرزه درا. یافه درا. یاوه درا. رجوع به دراینده شود.
-
محال گوی
لغتنامه دهخدا
محال گوی . [ م ُ ] (نف مرکب ) بیهوده گو.ترفندباف . یاوه گوی . یافه درای : ترشروی باشند و متکبر و محال گوی و بخیل و رعنا. (سیاست نامه ).
-
پاک سخن
لغتنامه دهخدا
پاک سخن . [ س ُ خ ُ / خ َ ] (ص مرکب ) پاک گفتار. درست گفتار : آنکه او را بستاید چه بود، پاک سخن وانکه او را نستاید چه بود، یافه درای .فرخی .
-
پریشان گفتار
لغتنامه دهخدا
پریشان گفتار. [ پ َ گ ُ ] (ص مرکب ) پریشان گوی . یاوه گوی . یاوه سرا. یافه سرا. بیهوده گوی . باطل گوی . پراکنده گوی .
-
جفنگ
لغتنامه دهخدا
جفنگ . [ ج َ ف َ ] (ص ) بیهوده . (ناظم الاطباء). یاوه . یافه . سخن لغو و بیهوده . مهمل . هرزه . ژاژ. لاطائل . خزعبل . کلام بی اساس و هرزه . گفته ٔ باطل . (ناظم الاطباء). رجوع به ژاژ شود.
-
چاک بست
لغتنامه دهخدا
چاک بست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) نوار یا دکمه ای برای بستن چاک و شکافی در جامه و غیر آن . چاک و بست .- چاک بست نداشتن دهان ؛ کنایه از هرزه دارئی و یافه گوئی و بسیار دشنام دادن . و رجوع بچاک و بست شود.
-
تاراج کرده
لغتنامه دهخدا
تاراج کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غارت شده . چپاول شده : خواسته تاراج کرده ، سودهایت بر زیان لشکرت همواره یافه ، چون رمه رفته شبان . رودکی (در مقام نفرین ).رجوع به تاراج شود.
-
حجت گویا
لغتنامه دهخدا
حجت گویا. [ ح ُج ْ ج َت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دلیل روشن : نافه گفتش یافه کم گو کآیت معنی مراست اینک اینک حجت گویا دم بویای من .خاقانی (از آنندراج ).
-
بیهوده درای
لغتنامه دهخدا
بیهوده درای . [ دَ / دِ دَ ] (نف مرکب ) بیهوده گوی . هرزه گوی . یافه گوی . ژاژخای : گر رای بقا کنی در اینجای بیهوده درای و سست رایی .ناصرخسرو.
-
بیهوده گو
لغتنامه دهخدا
بیهوده گو. [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بیهوده گوی . کسی که سخنش معنی ندارد. (ناظم الاطباء). لغوگوی . نافرجام گوی . یافه گوی . یاوه درای . و رجوع به بیهوده گوی و بیهده گو شود.
-
بی ننگی
لغتنامه دهخدا
بی ننگی . [ ن َن ْ] (حامص مرکب ) (از: بی + ننگ + ی ) از ننگ بدور بودن (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف ). || بی عاری و بی وقاری و بی شرمی . (ناظم الاطباء) : از غایت بی ننگی و از حرص گدائی استادتر از وی همه این یافه درایان .سوزنی .