کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یافتۀ ریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یافته
لغتنامه دهخدا
یافته . [ ت َ ] (اِخ ) کوهی است در غرب ایران نزدیک خرم آباد میان قلیان کوه و اشتران کوه . (جغرافیای غرب ایران ص 29).
-
یافته
لغتنامه دهخدا
یافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پیداشده . حاصل شده و میسرشده . (ناظم الاطباء). به دست آمده : فریفته تر از آن کس نبود که یافته به نایافته دهد. (قابوس نامه ).- رغبت یافته ٔ کبار ؛ کسی که مردمان بزرگ آن را عزیز دارند و معتبر شمرند. (ناظم الاطباء). || شناخ...
-
گشن یافته
لغتنامه دهخدا
گشن یافته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) جفت گرفته . || باردارشده . || پوشیده . || آسترشده . (ناظم الاطباء).
-
نضج یافته
لغتنامه دهخدا
نضج یافته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پخته شده . رسیده شده . (ناظم الاطباء).
-
ستم یافته
لغتنامه دهخدا
ستم یافته . [ س ِ ت َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ستم رسیده . مظلوم . جفا دیده . جورکش : توانایی و دانش و داد ازاوست بهر جا ستم یافته شاد از اوست . فردوسی .اگر نیستم من ستم یافته چو آهن ببوته درون تافته . فردوسی .دست عدل تو ستم یافته راراست چون موی درآر...
-
غم یافته
لغتنامه دهخدا
غم یافته . [ غ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) اندوهناک . غمگین . غمناک : ز مقدس تنی چند غم یافته ز بیداد داور ستم یافته .نظامی .
-
شکست یافته
لغتنامه دهخدا
شکست یافته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شکست و ترک برداشته چون دیوار، ظروف و غیره . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شکست یافتن شود. || هزیمت یافته و گریخته و فرارکرده از جنگ . (ناظم الاطباء). مغلوب شده . مقابل پیروز و فاتح .
-
تهذیب یافته
لغتنامه دهخدا
تهذیب یافته .[ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خوش خلق شده و باادب گشته و نیک تربیت یافته . (ناظم الاطباء). رجوع به تهذیب شود.
-
تربیت یافته
لغتنامه دهخدا
تربیت یافته . [ ت َ ی َ یا ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پرورده . تعلیم گرفته : تربیت یافتگان مهد امکان و گذشتگان بنی نوع انسان . (حبیب السیر ج 3 ص 1).
-
دست یافته
لغتنامه دهخدا
دست یافته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که مرادش حاصل و میسر شده باشد. (آنندراج ). کامیاب و بهره مند و مظفر و منصور. (ناظم الاطباء). موفق . مسلط.
-
دستوری یافته
لغتنامه دهخدا
دستوری یافته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مرخص . مأذون . مجاز.
-
دشنام یافته
لغتنامه دهخدا
دشنام یافته . [ دُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناسزا شنیده . دشنام شنیده . فحش خورده . فحش داده شده . سرزنش شده . (ناظم الاطباء). شتیم . (از منتهی الارب ).
-
راه یافته
لغتنامه دهخدا
راه یافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که راه اصلی و مستقیم را پیدا کرده باشد. || هدایت شده . || واصل . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عمل یافته
لغتنامه دهخدا
عمل یافته . [ ع َ م َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) درست شده . پرورده شده : بیا ساقی آن زیبق تافته به شنگرف کاری عمل یافته .نظامی .
-
فزع یافته
لغتنامه دهخدا
فزع یافته . [ ف َ زَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) در حال فزع و بیم . ترسان : خواهند ز تو امن فزع یافتگان زآنک در ظلمت و در خوف چراغی و رجایی . خاقانی .رجوع به فزع یافتن و فزع شود.