کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاغی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یاغی باستی
لغتنامه دهخدا
یاغی باستی . (اِخ ) پسر امیر چوپان که مدتی در شیراز امارت و مدتی نیز در حکومت تبریز شرکت داشت . رجوع به ذیل جامعالتواریخ و حبیب السیر جزو دوم از مجلد سوم شود.
-
یاغی باستی
لغتنامه دهخدا
یاغی باستی . (اِخ ) پسر شیخ علی ایناق از سرداران معاصر سلطان احمد جلایری که در حدود 784 هَ . ق . میزیسته است . رجوع به ذیل جامع التواریخ ص 222 و 223 شود.
-
یاغی کلا
لغتنامه دهخدا
یاغی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل با 140 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
جستوجو در متن
-
نافرمان شدن
لغتنامه دهخدا
نافرمان شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) استعصا. عصیان کردن . سرکشی کردن . طاغی و یاغی شدن . فرمان نبردن . متمرد شدن : و فتح به بست به خالد اندر نافرمان شده بود خالد از فراه به بست شد. (تاریخ سیستان ).
-
انحراف ورزیدن
لغتنامه دهخدا
انحراف ورزیدن . [ اِ ح ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) از راه بگشتن . میل کردن : شغب ؛ میل و انحراف ورزیدن از راه . (منتهی الارب ). || گمراه شدن و بی راه شدن . || روگردان شدن . || عصیان کردن و یاغی شدن . (ناظم الاطباء).
-
فساد پیوستن
لغتنامه دهخدا
فساد پیوستن . [ ف َ / ف ِ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص مرکب ) فساد انگیختن . فتنه و آشوب بپا کردن . یاغی شدن : اگر بر آن برفتندی این مرد فسادی نپیوستی . (تاریخ بیهقی ). رجوع به فساد انگیختن شود.
-
فساد انگیختن
لغتنامه دهخدا
فساد انگیختن . [ ف َ / ف ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) آشوب و فتنه به پا کردن . یاغی شدن . سر به شورش برداشتن . قیام کردن : باشد که سوی ختلان و چغانیان و ترمذ آید و فسادی انگیزد. (تاریخ بیهقی ). اگر قصد او کردندی بسیار فساد انگیختی . (تاریخ بیهقی ).
-
سر برکشیدن
لغتنامه دهخدا
سر برکشیدن . [ س َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون آمدن . برزدن . طالع شدن : ببود آن شب و خورد و گفت و شنیدسپیده چو از کوه سر برکشید. فردوسی .چو از خاور او سوی مشرق کشیدز خاور شب تیره سر برکشید. فردوسی . || طغیان کردن . یاغی شدن . سرپیچی کردن : ر...
-
بشوریدن
لغتنامه دهخدا
بشوریدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) شوریدن . پشوریدن . نفرین و دعای بد کردن را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء). رجوع به پشوریدن شود. || شوریدن و در غضب شدن که به عربی هیجان خوانند. (از برهان ). برانگیختن و در غضب شد...
-
بالتو
لغتنامه دهخدا
بالتو. (اِخ ) از امرای زمان غازان خان است . این مرد یاغی شد و پس از دستگیر شدن با پسرش در ذی الحجه ٔ 696 هَ . ق . در میدان تبریز به یاسا رسید. رجوع به تاریخ گزیده ص 592 و 593 و تاریخ مبارک غازانی ص 101 و 104 و 105 و 111 و 117 و 121 شود.
-
تاربای
لغتنامه دهخدا
تاربای . (اِخ ) ایلچی پادشاه ایغور بنزد چنگیزخان : اتراک ایغور امیر خود را «ایدی قوت » خوانند و معنی آن خداوند دولت باشد... چون چنگزخان بر بلاد ختای مستولی گشت ... ایدی قوت ... شاوکم را در خانه ای پیچیدند... و به اعلام یاغی شدن با قراختای و مطاوعت و ...
-
سر برتافتن
لغتنامه دهخدا
سر برتافتن . [ س َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از نافرمانی کردن و یاغی شدن . (برهان ) (آنندراج ). اعراض کردن . دوری جستن : پس مردمان کابل سر برتافتند. (تاریخ سیستان ).چه وقت آید کزین به دست یابیم ز حق خدمتت سر برنتابیم . نظامی .سرش برتافتم تا عاقبت یا...
-
روی گردان
لغتنامه دهخدا
روی گردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. (ناظم الاطباء). مُعرِض . (یادداشت مؤلف ). متماری . (منتهی الارب ). اعراض کننده و بی دماغ . (آنندراج ).- روی گردان گشتن ؛ روگردان شدن : در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است این...
-
روگردان
لغتنامه دهخدا
روگردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند.(ناظم الاطباء). معرض . ترک کننده . (یادداشت مؤلف ).- روگردان شدن از کاری یا چیزی ؛ منصرف شدن از آن . ترک گفتن آن را. (از یادداشت بخط مؤلف ). روی برگرداندن : بضرورت روگردان شده میل سم...