کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاسمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یاسمن
لغتنامه دهخدا
یاسمن . [ س َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فسای استان فارس . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
یاسمن
لغتنامه دهخدا
یاسمن . [ س َم َ ] (اِ) درختچه ای از تیره ٔ زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد. گلهایش گاهی منفرد و گاهی به صورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار می گیرند. در حدود صد گو...
-
واژههای مشابه
-
یاسمن بدن
لغتنامه دهخدا
یاسمن بدن . [ س َ م َ ب َ دَ ] (ص مرکب ) آن که بدن سپید و لطیف دارد : خوش بود عیش با شکردهنی ارغوان روی و یاسمن بدنی .سعدی .
-
یاسمن بوی
لغتنامه دهخدا
یاسمن بوی . [ س َ م َ ] (ص مرکب ) آن که بوی یاسمن دهد و خوشبو باشد : جوابش داد خورشید سخنگوی نگار سروقد یاسمن بوی . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).تو بر بندگان مه رویی با کنیزان یاسمن بویی .سعدی .
-
باجی یاسمن
لغتنامه دهخدا
باجی یاسمن .[ س َ م َ ] (اِخ ) یکی از ائمه ٔ فقه کتاب کلثوم ننه .
-
جستوجو در متن
-
یاسمون
لغتنامه دهخدا
یاسمون . [ س َ ] (ع اِ) یاسمن . رجوع به یاسم و یاسمن شود.
-
سخلات
لغتنامه دهخدا
سخلات . [ س َ ] (اِ) مصحف سجلاط. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گل یاسمن را گویند که یاسمن سفید و کبود باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
غضریف
لغتنامه دهخدا
غضریف . [ غ ِ ] (ع اِ) یاسمن . (ناظم الاطباء). در فرهنگهای معتبر دیده نشد.
-
حاسرین
لغتنامه دهخدا
حاسرین . [ ] (ع اِ) نوعی از یاسمن و نَستَرَن . (دزی ج 1 ص 239).
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [ طَ ] (اِ) یاسمن صحرائی را گویند و آن مانند لبلاب بر یکدیگر پیچیده و بر شاخه های آن خار میباشد مانند خار گل وآن را بعربی عشبةالنار خوانند. (برهان ) (آنندراج ). یاسمین بری است . (فهرست مخزن الادویه ). یاسمن دشتی .
-
سجلات
لغتنامه دهخدا
سجلات . [ س ِ ج ِ ] (اِ)یاسمن ، و در قاموس سجلاط (به طای حطی ) آورده و ظاهراً معرب کرده اند یا به تای قرشت غلط خوانده اند. (رشیدی ). یاسمین را یاسمن و یاسم و یاس نیز گویند و آن گلی است سپید و خوشبو. (آنندراج ). رجوع به سجلاط شود.
-
سمن ساق
لغتنامه دهخدا
سمن ساق . [ س َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه ساقهای پای وی مانند یاسمن سپید و خوشبو باشد. (ناظم الاطباء). آنکه ساق پای وی چون یاسمن سفید باشد : بیابان همه خیل قفچاق دیددر او لعبتان سمن ساق دید.نظامی .
-
عشق پیچا
لغتنامه دهخدا
عشق پیچا. [ ع ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یاسمن ینگی دنیائی . (ناظم الاطباء).