کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یازده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یازده
لغتنامه دهخدا
یازده . [ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) . ده بعلاوه ٔ یک . عدد بین ده و دوازده . احد عشر. احدی عشرة. احدی عشر : اَنَا اکره بیع ده دوازده ده یازده . (منسوب به حضرت صادق ع ).چون شمردم یازده منزل ز راه روزگارمنزلی دیدم مبارک وزمنازل اختیار. معزی .- یازده در ؛ ک...
-
واژههای مشابه
-
رزم یازده رخ
لغتنامه دهخدا
رزم یازده رخ . [ رَ م ِ دَه ْ رُ ] (اِخ ) رزمی بوده که یازده پهلوان ایران و یازده پهلوان توران دودو با هم معارض شدند، آخر پهلوانان ایران ظفر یافتند. (غیاث اللغات ) (آنندراج از شرح قصاید خاقانی ).
-
جستوجو در متن
-
ازخ
لغتنامه دهخدا
ازخ . [ ] (اِخ ) شهری است در یازده فرسنگی سمرقند.
-
عادیات
لغتنامه دهخدا
عادیات . (اِخ ) سوره ٔ صدمین از قرآن است و آن یازده آیه ٔ است پس از سوره ٔ زلزله و پیش از قارعه .
-
رصافة
لغتنامه دهخدا
رصافة. [ رُ ف َ ] (اِخ ) نام یازده جایگاه است . رجوع به المشترک یاقوت حموی شود.
-
لوئیس
لغتنامه دهخدا
لوئیس . (اِخ ) شهری به انگلستان ، دارای یازده هزار تن سکنه .
-
تأحید
لغتنامه دهخدا
تأحید. [ ت َءْ ](ع مص ) ده را یازده کردن : احد العشر تأحیداً؛ ده را یازده کرد. || دو را یک کردن : احد الاثنین ؛ دو را یک کرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). توحید. (زوزنی ).
-
گریشه
لغتنامه دهخدا
گریشه . [ ] (اِخ ) دهی است در یازده فرسخی میانه ٔ شمال و مغرب چارک . (فارسنامه ٔ ناصری ص 289).
-
والعادیات
لغتنامه دهخدا
والعادیات . [ وَل ْ ] (اِخ ) یکصدمین سوره است از قرآن مجید و آن مکیه و مشتمل بر یازده آیت است و بدین آیت آغاز شود: والعادیات ضبحا.
-
یازدهم
لغتنامه دهخدا
یازدهم . [ دَ هَُ ] (عدد ترتیبی مرکب ، ص نسبی ) عدد ترتیبی برای یازده . در مرتبه ٔ میان دهم و دوازدهم .
-
یازدهمین
لغتنامه دهخدا
یازدهمین . [ دَ هَُ ] (ص نسبی ، اِ) عدد ترتیبی برای یازده . یازدهم . در مرتبه ٔ میان دهمین و دوازدهمین .
-
ابطماط
لغتنامه دهخدا
ابطماط. [ اُ طِ ] (اِخ ) یکی از نواحی آسیای صغیر: اما آن یازده ناحیت [ از روم ] که بر مشرق خلیج است نام وی این است : برقسیس . اُبسیق . ابطماط... (حدودالعالم ).
-
جبل السراج
لغتنامه دهخدا
جبل السراج . [ ج َ ب َ لُس ْ س ِ ] (اِخ ) نام کوهی به افغانستان در یازده فرسنگی کابل .