کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یار و دیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رمه یار
لغتنامه دهخدا
رمه یار. [ رَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چوپان . شبان . رمیار. رمه بان . رمه دار. گله بان .
-
اسب یار
لغتنامه دهخدا
اسب یار. [ اَ ] (ص مرکب ) رایض .
-
دار یار احمد
لغتنامه دهخدا
دار یار احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نقطه ای است در نزدیکی شریف آباد از دهستان خاور بخش دلفان شهرستان خرم آباد، که آب دهکده ٔ شریف آباد از سراب آن (سراب داریاراحمد) تأمین میشود. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ذیل کلمه ٔ شریف آباد شود.
-
جستوجو در متن
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. (ع اِ) جمع کثرت دار، بمعنی خانه مانند جبل و جبال . (تاج العروس ). ج ِ دار. (منتهی الارب ) : ما همه بر نظم و شعر و قافیه نوحه کنیم نه بر اطلال و دیار و نه وحوش و نه ظبی . منوچهری .تا بر آن آثار شعر خویشتن گریند بازنه بر آثار دیار و رسم و اطلال و...
-
خاطر دادن
لغتنامه دهخدا
خاطر دادن . [ طِ دَ ] (مص مرکب ) دل دادن . عاشق شدن . (آنندراج ). مهر ورزیدن : به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیارکه بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار. سعدی .سر از مغز و دست از درم کن تهی چو خاطر به فرزند مردم نهی .سعدی (بوستان ).
-
احمد قره جه
لغتنامه دهخدا
احمد قره جه . [ اَ م َ دِ ق َ رَج َ ] (اِخ ) وی از خاندان یکی از فرمانروایان ایران است . در جوانی در اثر جذبه ای ترک یار و دیار گفت و شیفته سار سر بصحراها نهاد و عاقبت در اوائل تأسیس دولت عثمانی بآسیای صغیر رسید و در نزدیکی آقحصار بمحلی مقیم گشت و ب...
-
اطلال
لغتنامه دهخدا
اطلال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَلَل . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به طلل شود. ج ِ طلل ، بمعنی اثر سرای و جای خراب شده . (از منتهی الارب ). نشانه های سرای کهنه و ویران . (از لطائف و کنز و منتخب ) (غیاث اللغات ). نشانه های سرا و جاهای خراب شده . (آنند...
-
راهسپر
لغتنامه دهخدا
راهسپر. [ س ِ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف راهسپار. رهسپار. راه پیما. پیماینده . طی طریق کننده :سوار کش نبود یار اسب راهسپربسردرآید و گردد اسیر بخت سوار. ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).ما چو یونس بدرون شکم حوت ولیک او بدریا در و ما در دل جو راهسپر. ملک...
-
پورتگین
لغتنامه دهخدا
پورتگین . [ ت ِ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم پورتکین (بوری تکین ) پسر ایلک ماضی . از امرای ترک و همان کسی است که بعدها پادشاه بزرگی شد بنام طغان خان ابراهیم . این مرد با سلطان مسعود غزنوی آغاز مخالفت کرد و مسعود برای دفع وی در سال 430 از جیحون گذشت ولی ...
-
تشبیهی
لغتنامه دهخدا
تشبیهی .[ ت َ ] (اِخ ) از سادات کاشان است و به هند سفر کرد و سالها در آن دیار در سلک فقر می زیست . از او است :دودست این جهان و آن جهان پوچ کیجه (؟) پیش من است این پوچ و آن پوچ .بیدلی کش طعن رسوایی زدم عمری کجاست تا در این رسوایی از من انتقام خود کشد....
-
شام غریبان
لغتنامه دهخدا
شام غریبان . [ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شب ِ مردم غریب و از یار و دیار دورافتاده . شام مسافران که وحشتناک می باشدبخصوص در مفلسی . (بهار عجم ) (آنندراج ) : گفتم ای شام غریبان طره ٔ شبرنگ تودر سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب . حافظ.بیا بشا...
-
مفارقت
لغتنامه دهخدا
مفارقت . [ م ُ رَ / رِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) از یکدیگر جدا شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفارقة. و رجوع به مفارقة شود. || (اِمص ) مأخوذ از تازی ، جدایی . مهجوری . دوری . (از ناظم الاطباء) : چه هرکه همت او از دنیا قاصر باشد حسرت او به وقت مفارقت ...
-
دردزده
لغتنامه دهخدا
دردزده .[ دَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دارای درد. دردمند. مریض . علیل . خسته . بیمار. رنجور. (ناظم الاطباء). آفت رسیده . دردناک . (آنندراج ). دردرسیده . درددیده : این مقدار ندانستند که چون حشمت رایت عالی از آن دیار دور شود با کالنجار بازآید و رعیت در...
-
نعل بها
لغتنامه دهخدا
نعل بها. [ ن َ ب َ ] (اِ مرکب ) مالی که فدیه ٔ ولایت خودبه لشکر دشمن قوی دهند تا تاراج نکند. (غیاث اللغات ). مالی و زری را گویند که به تصدق و فدای ولایت خود به لشکر خصم دهند تا از تاخت و تاز ایمن باشند. (برهان قاطع). زری که به لشکر بیگانه دهند از جهت...