کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاد دادن (به) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیک یاد
لغتنامه دهخدا
نیک یاد. (ص مرکب ) خوش حافظه . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) ذکر خیر. (یادداشت مؤلف ).
-
سوگند یاد کردن
لغتنامه دهخدا
سوگند یاد کردن . [ س َ / سُو گ َ ک َدَ ] (مص مرکب ) سوگند خوردن . قسم خوردن : بر صدق دعوی خود سوگند یاد کرد. (تاریخ قم ص 300).
-
قسم یاد کردن
لغتنامه دهخدا
قسم یاد کردن . [ق َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند خوردن . قسم خوردن .
-
بی یاد و هوش
لغتنامه دهخدا
بی یاد و هوش . [ دُ ] (ص مرکب ) (از: بی + یاد + و + هوش ) بی حافظه . که زود فراموش کند. آنکه حافظه اش ضعیف است . (یادداشت مؤلف ).
-
بی یاد و هوشی
لغتنامه دهخدا
بی یاد و هوشی . [ دُ ] (حامص مرکب ) فراموشکاری . کم حافظه بودن .
-
رب و رب یاد کردن
لغتنامه دهخدا
رب و رب یاد کردن . [ رَب ْ ب ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت تأثر یافتن و رنجه شدن چنانکه از سرما یا خوردن چیزی سخت ترش و غیره .
-
جستوجو در متن
-
اشکلک دادن
لغتنامه دهخدا
اشکلک دادن . [ اِ ک ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه دادن بنوع مخصوص که در اشکلک یاد شد. رجوع به اشکلک شود.
-
دهانیدن
لغتنامه دهخدا
دهانیدن . [ دِ دَ ] (مص ) متعدی دادن . واداشتن که بدهد. (یادداشت مؤلف ). به دادن داشتن . (از کتاب تحفه ٔ اهل بخارا): اخطره اﷲ؛ یاد دهانید خدا او را بعد فراموشی . (منتهی الارب ). بخشیدن کنانیدن و عطاکردن فرمودن . (ناظم الاطباء). و رجوع به دادن شود.
-
درس دادن
لغتنامه دهخدا
درس دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) آموختن درس . یاد دادن دروس . تدریس کردن . آموزاندن چیزی به شاگرد. تعلیم دادن : شب هم از کسب کمال آسوده در بستر نیم می دهد درس خموشی صورت دیبا مرا. طالب کلیم (از آنندراج ).به من درس مقامات محبت می دهد بلبل سیه مستی ببین...
-
رخصت دادن
لغتنامه دهخدا
رخصت دادن . [ رُ ص َ دَ ] (مص مرکب ) اذن دادن . (ناظم الاطباء). دستوری دادن . امکان عمل دادن . اجازه دادن . مقتضی کردن : و چون خوان برچیدندی رخصتش دادندی و بازگشتی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 243). لیکن هوای تو به اظهار آن رخصت نداد. (کلیله و دمنه ).آخر ...
-
ممسی
لغتنامه دهخدا
ممسی . [ م َ م َ ] (اِ) (در تداول عامه ) آلت زن . بیشتر در مقام اشاره به دختران خردسال به کار رود، هرگاه مقصود ناز دادن و به تحسین یاد کردن از آن باشد. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
رتام
لغتنامه دهخدا
رتام . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رتیمة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ رتیمة، رشته که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج ). و رجوع به رتیمة شود. || ج ِ رَتْمة. (ناظم الاطباء). رجوع به رتمة شود.
-
فرانهادن
لغتنامه دهخدا
فرانهادن . [ ف َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قرار دادن . گذاشتن . نهادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || در میان نهادن : آن روزگار که ما را با هم دوستی بود او را یاد دادم و همه ٔ کارها با وی فرانهادم . (اسکندرنامه ). رجوع به فرا شود.
-
مترتم
لغتنامه دهخدا
مترتم . [م ُ ت َ رَت ْ ت ِ ] (ع ص ) آن که رتمه بندد و رتمه رشته ای که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج ). کسی که بر انگشت خود جهت یادداشت رشته ای بسته باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترتم شود.