کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاد آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گواریدن
لغتنامه دهخدا
گواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوار+ -یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی گوکاریتن ، سنسکریت وی کر (تغییر دادن ) «هوبشمان ص 95». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هضم شدن طعام . (آنندراج ). تحلیل رفتن .(ناظم الاطباء). تهنئة : و این سنگ تاب کرده بهتر از آن گوار...
-
کام آمدن
لغتنامه دهخدا
کام آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) مراد و آرزو حاصل شدن : مگر زین پرستنده کام آمدت که چون دیدیش یاد جام آمدت .اسدی .
-
کار به جان آمدن
لغتنامه دهخدا
کار به جان آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) کارد باستخوان رسیدن . کار بجان رسیدن : عجب عجب که ترا یاد دوستان آمدبیا بیا که ز تو کار من به جان آمد.(از تاریخ سلاجقه ٔ کرمان ).
-
متذکر
لغتنامه دهخدا
متذکر. [ م ُ ت َ ذَک ْ ک ِ ](ع ص ) یاد کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). یاد کننده و در خاطر آورنده . (ناظم الاطباء). به خاطر آورنده . به یاد آورنده . || پند گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تذکر شود. || یاد آمدن چیز از یاد رف...
-
احلاط
لغتنامه دهخدا
احلاط. [ اِ ] (ع مص ) حَلط. || احلاط در یمین ؛ سوگند یاد کردن . اجتهادکردن در سوگند. || ستهیدن . || خشم گرفتن . || بخشم آوردن . || شتابی کردن در کار. || قضیب فحل در ناقه نهادن . (منتهی الارب ) || فرود آمدن بخانه ٔ هلاکت . || مقیم شدن بجای . (از اقرب ...
-
باد آمدن
لغتنامه دهخدا
باد آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) وزیدن باد : باد آمد و بوی عنبر آوردبادام شکوفه بر سر آورد. سعدی .مؤلف آنندراج ذیل این کلمه مصادری را که با باد ترکیب شود چون وزیدن ، دمیدن ، کردن ، جستن ، جهیدن ،دویدن ، پیچیدن ، و فروهشتن ، آورده و برای هر کدام شاهد...
-
وعی
لغتنامه دهخدا
وعی . [ وَع ْی ْ ] (ع مص ) نگاه داشتن . (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || یاد گرفتن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گرد کردن . || به شدن استخوان شکسته بر کجی . || ریم کردن جراحت . || گرد آمدن ری...
-
واقف شده آمدن
لغتنامه دهخدا
واقف شده آمدن . [ ق ِ ش ُ دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع حاصل شدن : بیاورم ناچار این حال را تابدان واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 156). دراین باب مرا حکایت نادر یاد آمد اینجا نبشتم تا بر آن واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134). اینک نامه ...
-
استحضار
لغتنامه دهخدا
استحضار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بخود بازآمدن . (منتهی الارب ). || یاد داشتن . || حضوری کس خواستن . (غیاث ). حاضر آمدن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). حاضر کردن خواستن : از حضرت سلطان به استحضار شار مثال رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 345). || دوانی...
-
شتاب آمدن
لغتنامه دهخدا
شتاب آمدن . [ ش ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) تعجیل کردن . شتاب آمدن کسی را به کاری . (یادداشت مؤلف ) : به خونم کنون چون شتاب آمدش مگر یاد از این بد به خواب آمدش . فردوسی .چو شب تیره شد رای خواب آمدش کز اندیشه ٔ دل شتاب آمدش . فردوسی .چو ماهی برآمد شتاب آمد...
-
راست آمدن
لغتنامه دهخدا
راست آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) سازگار آمدن . (آنندراج ). سازگاری یافتن . هماهنگی یافتن . مطابقت داشتن . عملی بر وفق صواب صورت گرفتن . برابری کردن . یکسانی داشتن : چگونه راست آید رهزنی راکه ریزد آبروی چون منی را. نظامی .عشق با نام و ننگ نایدراست ند...
-
ابویعقوب
لغتنامه دهخدا
ابویعقوب . [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) الزیات . یکی از مشایخ تصوف به روزگار جنید. صاحب نفحات الانس گوید: جنید گفت ما با جمعی از اصحاب درِ خانه ٔ ابویعقوب زیات بکوفتیم گفت شما را با خدای تعالی مشغولی نبود که بمشغول گردانیدن من آمدید من گفتم چون آمدن ما بتو ا...
-
متراکم
لغتنامه دهخدا
متراکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) گردآینده و بر هم نشیننده . (آنندراج ). بر هم نشیننده و گردآینده . (غیاث ). || گردآمده و برروی هم نشسته . (ناظم الاطباء). برروی یکدیگر گرد شده . (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). || کنایه از هجوم و انبوهی کننده . (غیاث ). ه...
-
باد جستن
لغتنامه دهخدا
باد جستن . [ ج َ / ج ِ ت َ ] (مص مرکب ) هیجان . || بمجاز، خطری پیش آمدن . اشکالی ایجاد شدن :چو فرمان خسرو نیاورد یادنگر تا سرانجام چون جست باد. فردوسی .- باد جستن کسی را ؛ اقبال کردن بخت بدو. روی آوردن خوشبختی به وی : بیک رزم اگر باد ایشان بجست نشاید...
-
خدمت رسیدن
لغتنامه دهخدا
خدمت رسیدن . [ خ ِ م َ رِ دَ ] (مص مرکب ) بحضور کسی رسیدن . بمجلس بزرگی وارد شدن . بحضرت درآمدن . بحضور آمدن . درآمدن بر کسی . تشرف حاصل کردن . (این ترکیب در موردی بکار می رود که گوینده بقصد احترام از حضور در مجلس مخاطب یا کس دیگر یاد کند).- خدمت کسی...