کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یادبود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یادبود
لغتنامه دهخدا
یادبود. (اِ مرکب ) هر چیز که سبب از برای یادآوری شود. (از ناظم الاطباء). یادگار. (غیاث اللغات ). هر چیزکه برای یادآوری باشد. یادکرد. یادباد : بخانه ٔ تو دگر از متاع بندر هجربیادبود روان می کنم قطار قطار. شرف الدین شفروه (از آنندراج ).فراموشم شود از و...
-
جستوجو در متن
-
یادبد
لغتنامه دهخدا
یادبد. [ ب ُ ] (اِ مرکب ) مخفف یادبود است . ذهن که قوت حافظه باشد. (انجمن آرا) (ازآنندراج ). رجوع به یادبود شود.
-
فصح
لغتنامه دهخدا
فصح . [ ف ِ ] (اِخ ) عید ترسایان . (منتهی الارب ). در یونانی پاسخا و اصل آن کلمه ای عبری است به معنی عبور و آن نام عیدی است که یهودان گیرند به یاد عبور از بحر احمر و به یاد فرشته ای که به شب خروج آنان از مصر همه ٔ نوزادان آن شب را از قبطیان بکشت و نو...
-
غطاس
لغتنامه دهخدا
غطاس . [ غ ِ ] (ع اِ) تعمید. غسل تعمید. (دزی ج 2 ص 216). رجوع به غسل تعمید شود.- عیدالغطاس ؛ جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح گرفته میشود. (دزی ج 2 ص 216).
-
ختم گذاشتن
لغتنامه دهخدا
ختم گذاشتن . [ خ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب )مجلس تعزیت برای کسی برپاداشتن . برای مصیبت کسی مجلس گرفتن . مجلس ترحیم گذاشتن . مجلس یادبود برای مرده برپا نمودن . مجلس پرسه برای درگذشته ای برپا نمودن .
-
یادگاری
لغتنامه دهخدا
یادگاری . [ دْ / دِ ] (اِمرکب ) آنچه برای یادبود و یادگار و یادآوری باشد. آنچه از کسی به یادگار ماند : به آواز ضعیف می گوید اگر چه میروم دو چیز میان شما می گذارم یادگاری یکی قرآن و یکی خاندان . (قصص الانبیاء 242). کاشکی استخوانی از تو یادگاریم بودی ....
-
عنصرة
لغتنامه دهخدا
عنصرة. [ ع َ ص َ رَ ] (اِ) لغتی است عبری بمعنای اجتماع و محفل . (از اقرب الموارد).- عید عنصرة ؛ در نزد نصاری ، یادبود حلول روح القدس است بر تلامیذ، و آن بفاصله ٔ پنجاه روز پس از عید فصح قراردارد و در نزد یهود یادبود نزول شریعت است بر آنها به دست موسی...
-
مه
لغتنامه دهخدا
مه . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام ماه پنجم از سال فرنگیان . (ناظم الاطباء). ماه معادل ثلث دوم و سوم اردیبهشت و ثلث اول خرداد.- جشن اول ماه مه ؛ (برابر یازدهم اردی بهشت ) جشنی است که در آغاز ماه مذکور به یادبود آزادی اتحادیه های کارگران و اقداماتی که ب...
-
محروق
لغتنامه دهخدا
محروق .[ م َ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع )، معروف به محروق که مقبره اش در بیرون شهر نیشابور (حد جنوب شرقی شهر) واقع است . بنای یادبود آرامگاه عمر خیام در مجاورت این امام زاده است .
-
هزاره
لغتنامه دهخدا
هزاره . [ هََ / هَِ رَ / رِ ] (اِ) پهلوی هزارک . هزار سال پس از تاریخ معیّن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). هزار سال . ده صد سال . یک دوره ٔ هزارساله از تاریخ . (از یادداشتهای مؤلف ) : از وقت آدم تاکنون هفت هزارسال است و این هزاره ٔ آخرین است . (مجمل الت...
-
بندیکستی
لغتنامه دهخدا
بندیکستی . [ ب َ ک ُ ] (معرب ، اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را «پانته کوت » معنی کرده و این کلمه ٔ فرانسوی از «پنته کوسته » یونانی و بمعنی پنجاهمین روز است ودر نزد یهود، عیدی به یادبود روزی که خدای متعال الواح قانون را بر موسی نازل کرد. و همچنی...
-
یادباد
لغتنامه دهخدا
یادباد. (اِ مرکب ) به یاد. یادبود. یادکرد. ذکر. و مجازاً شادی ِ سلامت : گویم آنگاه بیارید یکی داروی خواب یادباد ملکی ذوحسبی ذونسبی . منوچهری . || (فعل دعایی مرکب ) و در این شعر فردوسی «بلند باد»، «پرآوازه باد»، «مذکور باد» را رساند : که نوشه زیاد از ...
-
یادکرد
لغتنامه دهخدا
یادکرد. [ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) ذکر. تذکر. تذکار. یادبود. یادآوری : چنانکه پدیدکردیم اندر یاد کرد کوهها. (حدود العالم ). فی الاهویة، اندر یادکرد هواها. (هدایة المتعلمین ربیع ابن احمد الاخوینی - البخاری ). فی ذکر الانبذة، اندر یادکرد جوشید...
-
دو
لغتنامه دهخدا
دو. [ دَ / دُو ] (اِمص ) رفتن به شتاب . گام برداشتن بشتاب . اسم مصدر از دویدن . تک . عَدْو. جمز. مقابل قدم و یورتمه و غیره . تاخت . راه رفتن بسرعت . دویدن . (یادداشت مؤلف ). عَدْو. رفتار با سرعت .- امثال : از اسب دو از صاحبش جو . (یادداشت مؤلف ). ن...