کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یابو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یابو
لغتنامه دهخدا
یابو. (اِ) نوعی از اسب بارکش که کوچک میباشد. (آنندراج ). اسب کوچک واسب باری . (ناظم الاطباء). اسب از نژاد پست . اسب پالانی . اسب کم بها. اسب لکنتی و زوار دررفته : هست با بنده مرده یابوئی عنکبوتی تنیده بر موئی . حکیم کاظماتونی (از آنندراج ).هر چهار نف...
-
جستوجو در متن
-
مبرذن
لغتنامه دهخدا
مبرذن . [ م ُ ب َ ذِ ] (ع ص ) خداوند برذون . (منتهی الارب ). خداوند اسب تاتاری و گویند راکب آن . (از ذیل اقرب الموارد). صاحب برذون و یابو. (ناظم الاطباء). و رجوع به برذون شود.
-
رونکی
لغتنامه دهخدا
رونکی . [ ن َ ] (اِ مرکب ) رانکی . پاردم . تلفظی از رانکی . منسوب به ران . نواری پهن از چرم یا پارچه های ضخیم پشمی که در پشت ران و زیر کفل چارپایان (خر، استر، یابو) بندند و صحیح آن «رانکی » است یعنی مربوط به ران . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
کفشک
لغتنامه دهخدا
کفشک . [ ک َ ش َ ] (اِ مصغر) مصغر کفش . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). کفش کوچک . کفش خرد. (یادداشت مؤلف ): وقتی که بخواهند بگویند حرفی بیجهت به کسی برخورده است گویند: مگر چطور شده است ؟ به کفش شما گفتم کفشک ؟ نظیر: به اسب شاه گفتند یابو. (فرهنگ ...
-
چاروادار
لغتنامه دهخدا
چاروادار. [ چارْ ] (نف مرکب ) مکاری . مکری . آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد. کسی که اسب والاغ و قاطر برای بردن بار و مسافر کرایه دهد. خرکچی . قاطرچی . ستوربان . شخصی که چند الاغ یا اسب و قاطر دارد که بوسی...
-
تبق زدن
لغتنامه دهخدا
تبق زدن . [ ت ُ ب ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) خوردن قسمت داخلی مُچ پاها بیکدیگر. || پیچیدن پای از خرده گاه . || صاحب آنندراج بنقل بهار عجم این کلمه را ورم کردن عضوی از اعضای اسب معنی کرده و این شعر را مثال آورد : هر دم بفلک تبق زند بینی توپهلو همه بر افق زن...
-
الک
لغتنامه دهخدا
الک . [ اَل ِ ] (اِ) بمعنی بیجاده است یعنی خرده ٔ جواهر. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 138 ب از شرفنامه ٔ منیری ) . قسمی سنگ قیمتی . (از ناظم الاطباء). || (ص ) بیچاره . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). بیچاره و ناامید و بینوا. (ناظم الاطباء) (استینگاس ). ظ...
-
چهاروادار
لغتنامه دهخدا
چهاروادار. [ چ َ / چ ِ هارْ ] (نف مرکب ) چاروادار که چهارپا به کرایه دهد. مکاری . کرایه کش . خربنده . آنکه اسب و خرو استر و قاطر و یابو به کرایه دهد. ستوربان . خرکچی . در تداول گناباد خراسان هم کسانی که چهارپا را به کرایه میدهند چهاروادار میگویند : و...
-
پی زدن
لغتنامه دهخدا
پی زدن . [ پ َ / پ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) لنگیدن ستور از پی . از پی لنگیدن . عقر. (منتهی الارب ). لنگیدن ستور از مفصل میان سم و ساق . لنگیدن ستور از شتالنگ . لنگیدن ستور از درد پی : این یابو پی میزند؛ یعنی از رسغ می لنگد. از ناحیت شتالنگ می لنگد. || تُ...
-
کودن
لغتنامه دهخدا
کودن . [ ک َ دَ ] (ع ص ، اِ) اسب هجین غیراصیل . کَودَنی ّ. (منتهی الارب ). اسب فرومایه ٔ غیراصیل . ج ، کَوادِن . (از اقرب الموارد). اسب پیر کندرو پالانی کمراه . (برهان ). یابو و اسب تاتاری واسب هجین . (ناظم الاطباء). ستور (اسب و استر) غیراصیل و کندرو...
-
مکاری
لغتنامه دهخدا
مکاری . [ م ُ ] (ع ص ) خربنده . (دهار) (مهذب الاسماء). به کرایه دهنده . ج ، مکارون و اکریاء. (منتهی الارب ). کسی که اسب و شتر و غیره به کرایه دهد. (غیاث ). کسی که اسب و استرو خر به کرایه برد. (آنندراج ). خربنده و کرایه دهنده یعنی آن کس که خر و اسب و ...
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...