کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُلَه،گل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل گله
لغتنامه دهخدا
گل گله . [ گ ُ گ ُ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 38هزارگزی جنوب خاور الیگودرز، کنار راه مالرو برج فهره به کاظم آباد. دارای 41 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 70هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 22هزارگزی باخترراه شوسه ٔ شاهزند به ازنا واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 488 تن است . آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشو...
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) گله و رمه ٔ گوسفند و شتر و خر و گاو و آهو و امثال آن باشد. (برهان ). گله ٔ اسپ و شتر و گاو و گوسفند ودر قوشخانه ٔ پادشاهان هندوستان گله گلنگ و گله قرقره نیز گویند. (آنندراج ): اعرم ؛ گله ٔ بز. (منتهی ال...
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) پهلوی گیلک (شکایت )، پازند گیله . ظاهراً از گیرذک از گیرزک (شکل جنوب غربی ) از گرزکا ظاهراً از اوستایی گرز ، هندی باستان گره ، گرهتی (شکایت کردن ، عارض شدن )، کردی گلی (شکایت ) جیر (دعوی ) استی غرزوم ، گرزین (ناله کردن )....
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) دانه ٔ انگور که از خوشه جدا افتاده باشد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (الفاظ الادویه ). دانه های میوه ای که آب دارد و دارای پوستی تنک باشد و چون دانه ٔ انگور و دانه ٔ تاجریزی و دانه ٔ انار و دانه ٔ زغال ...
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج که در 35هزارگزی شمال راه شوسه ٔ سنندج به مریوان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه ٔ آن 150 تن است . آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات ،حبوبات و شغل ...
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورگ بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد که در 46هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 175 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مهاباد به سردشت واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه ٔ آن 350 تن است . آب آنجا از سیمین رود تأمین میشود. محص...
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) ابزاری است در «تون » که نخهای تار از آن میگذرد. (گنابادی ). نخهایی است که از وسط آنهاتار کارگاه پارچه بافی رد میشود. (گناباد خراسان ).
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) غوزه ٔ پنبه . (فرهنگ رشیدی ). غوزه ٔ پنبه و آنرا گوزغه نیز نامند. (آنندراج ) (جهانگیری ). جوزغه معرب آن است . (آنندراج ).
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) کردی گول (زلف زنان ، دسته موی )، زازا گیله . (حاشیه ٔ برهان تصحیح دکتر معین ). زلف معشوق . (برهان ) . زلف و موی مجعد. (آنندراج ) : گله گیلی کشان به دامانش سرو را لوح در دبستانش . نظامی (هفت پیکر ص 337).زهر سو دیلمی کردن ب...
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان دوآب بخش اردل شهرستان شهرکرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [گ ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) آسمان گیری باشد و آن پارچه ای است که بر سقف خانه ها مانند سایبان بندند. (برهان ).
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ َ ] (اِ) در تداول عامه با یکدیگر برابری توانستن .- از گل هم برآمدن ؛ از پس هم برآمدن .- گل هم انداختن ؛ بیکدیگربند کردن .- گل هم کردن ؛ بیکدیگر پیوستن .|| گریبان .یقه (در لهجه ٔ قزوینی ).
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ِ ] (اِ) پهلوی گیل . رجوع به هوبشمان ص 927 شود. (ازحاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاک به آب آمیخته . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). طین . وَحَل . عثیر؛ گل و لای که به اطراف پایها ریزد. عثیر. گل و لای تنک . طِآة رَبدیا رَبَد؛ گل تنک . صلصال ؛ گل ...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِ) سپیدی که بر ناخن افتد. فوفه . (زمخشری ).